سیماب


آخرین به روزرسانی:
سیماب


         ریشه‌ی کلمه‌ی «سیم» درست مشخص نیست و برخی آن را با «سیما» (نشانه) که از یونانی به زبان‌های ایرانی وارد شده مربوط دانسته‌اند. مشتق‌های این وام‌گیری را در مدخل «اسکناس» شرح داده‌ام، اما به نظرم بعید است «سیم» در معنای «نقره، مفتول فلزی» ربطی به این وام‌واژه داشته باشد. به احتمال بالاتر این کلمه از یکی از زبان‌های کهن غیرآریایی در ایران وامگیری شده باشد. 

         به هر روی این واژه بیش از دو هزار سال عمر دارد و در زبان‌های باستانی ایرانی به این صورت‌ها درآمده است: «سیم/ اَسیم» (سیم، ‌نقره) و «اَسِمین» (سیمین، نقره‌ای) پهلوی و تورفانی، «هَسِم» (سیم) و «هَسِمِن» (سیمین) و «هَسْمیگَر» (نقره‌کار، سیمگر) پارتی، Ams (سِما: سیم) سریانی، simino (سیمینُو: سیمین) بلخی، 

         در پارسی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: «سیم»، «سیمین»، «سیمینه‌رود»، «سیم‌تن»، «سیمین‌ساق»، «سیم [برق]»، «سیم‌چین»، «سیم‌پیچ»، «سیم‌کشی»، «بیسیم»، «بیسیم‌چی»، «سیم‌خاردار»، «سیم [ظرفشویی]»، «سیماب» (جیوه)، «سیماب‌وار»، 

         «زیوْ» (سیم) کردی و گورانی، սիմ (سیم) ارمنی، «سیم» ترکی، 

          مشتق‌های «سیم» در شعر و ادب پارسی زیاد به کار گرفته شده‌اند: 

رودکی سمرقندی: « سپید سیم رده بود، دُر و مرجان بود         ستاره‌ی سحری بود و قطره باران بود »

فردوسی توسی: «به چنگ آمدش چند گونه گهر          چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر» 

منوچهری دامغانی: « چون سیم درونست و چو دینار برون است

آكنده بدان سیم درون لولو شهوار»

حافظ شیرازی:«رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار         دستم اندر دامن ساقی سیمین‌ساق بود»