سیخ


آخرین به روزرسانی:
سیخ


ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*sphei» به معنای «تیز، نوک‌دار» را در مدخل «پارو» وارسی کردم و گفتیم که در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*سْپَر/ *سْپار/ *پار» تبدیل شده و همان معنای «چیزِ نوک‌تیز، چیزِ پهن» را می‌رساند. از اینجا ریشه‌ی «*سْپی/ *پَیْ» مشتق شده به همان معنای «تیز، نوک‌دار» که در زبان‌های باستان ایرانی چنین واژگانی از آن مشتق شده‌اند: «سیکْهَرا» (نوک، کوه) و «سیکْها» (کاکل، قله، نوک) سانسکریت، «سیکْها» (قله) پالی، «سیها» (قله) پراکریت 

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این بن چنین واژگانی برخاسته‌اند: «سیخ» پارسی، «سیخو/ سیخی» (فتیله) کردی، «سی/ سیهْ» (سیخ) بلوچی، «سی» (نوک درخت) سینهالی،

این واژگان عامیانه قلمداد می‌شده‌اند و در شعر و ادب پارسی کم به کار آمده‌اند:

فردوسی توسی: «خم آورد زآن پس سنان کرد سیخ               بزد نیزه برکند هفتاد میخ»

فلکی شروانی: «زن چون که مرا بدید برجست           بستد می و سیخ و شاخشانه»

نظامی گنجوی: «میانجی چنان کن برای صواب          که هم سیخ برجا بود هم کباب»

عطار نیشابوری: «ز گل هم سیخ سوخت و هم کبابم     وزین آتش ز سر بگذشت آبم»

عرفی شیرازی: « این ناله که در جگر شکستم           سیخی است که در کباب بشکست»