ریشهی پیشاهندواروپایی «*suei» به معنای «سوت زدن، هیس هیس کردن» احتمالا در اصل نامآوا بوده است. این بن در زبانهای کهن اروپایی چنین کلماتی را پدید آورده است: sizeien (سیزِئیِن: فحش دادن، جلز ولز کردن) و احتمالا sigma (سیگْما: حرف س الفبا) یونانی، sifilare/ sibilare (سوت زدن) و sibilus (سوتزن) لاتین، swegala (فلوت) آلمانی کهن، swegelhorn (سوت سوتک) و swegel (سوت زدن) انگلیسی کهن، 𐍃𐍅𐌹𐌲𐌻𐍉𐌽 (سْویگْلُون: نی زدن) و 𐍃𐍅𐌹𐌲𐌻𐌾𐌰 (سْویگْلا: نیزن، فلوتزن) گتی، setim (فوت کردن) ایرلندی کهن، свистати (سْویسْتاتی: سوت زدن) اسلاوی کهن کلیسایی،
در زبانهای زندهی اروپایی از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: siffler (سوت زدن) فرانسوی، gwizdac (سوت زدن) لهستانی، свисте́ть (سْویسْتِت: سوت زدن) و сви́стнуть (سْویسْتْنوت: سوت زدن، سیلی زدن، کش رفتن) و свисто́к (سْویسْتُک: سوتسوتک) روسی، chwythu (نواختن ساز بادی) ولش، huilu (فلوت) فنلاندی، Schwegel (سوت سوتک) آلمانی،
این بن در زبانهای آریایی به دو ریشهی «*سو» و «*خْشْو» تبدیل شده که در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را به دست داده است: सीटी (سیتی: سوت زدن) و क्ष्वेडति (کْسْوِداتی: زمزمه کردن، آواز خواندن) سانسکریت، «خیذ» (سوت زدن) خوارزمی،
در زبانهای زندهی ایرانی از اینجا چنین واژگانی را میشناسیم: «سوت» و «سوتسوتک» و «سوت زدن» پارسی، «سِفلیدن/ شِفلیدن» (سوت زدن) و «شِپیل» (سوت) و «شَخیل» (ناله، فریاد، صدای آب خوردن اسب) و «شَخیلیدن» (فریاد زدن، نالیدن) پارسی قدیم، «شیپُل» (سوت زدن) بلوچی، «شُپُّل» (سوت زدن) طبری، «خْویژ» (سوت زدن) یزفلامی، «شْپَل» (سوت زدن) و «شْپَلَیْ» (فلوت، سوت) پشتون، «اَیْخْسیت» (سوت) و «خْسیت کَیْنین» (سوت زدن) آسی، «شْخِلان» (صفیر، فریاد) وخی. सीटी (سیتی: سوت، صدای سوت) هندی هم از پارسی وامگیری شده است.
حدسم آن است که «صفیر» هم از همینجا آمده باشد و بر خلاف تصور مرسوم عربیتیار نباشد.
این واژگان عامیانه و مهجور بوده و به استثنای «صفیر» در شعر و ادب پارسی به کار گرفته نشدهاند.
مسعود سعد سلمان: «درخت و مرغ شدند از پی تو باغ به باغ یکی گشاده نقاب و یکی کشنده صفیر»
امیر معزی: «حلهبافان را برون کردند گویی از چمن زندوافان را زبان بستند گویی از صفیر»