ریشهی «*سْپَر» در زبانهای آریایی معنای «لگدمال کردن، رها کردن، واگذار کردن» را میرساند. برخی بن پیشاهندواروپایی «*sphei» به معنای «تیز، نوکدار» را خاستگاه آن دانستهاند، که در مدخل «پارو» مفصل دربارهاش نوشتهام. در این حالت معنای مورد نظرمان از تعمیم «بیل زدن زمین، نیزه انداختن» برآمده است. با این حال پیشنهادهای دیگری هم شده و آیلرس میگوید شکل اصلی آن «*اوس-بَر» بوده به معنای «دور بردن»، یا هُرن حدس زده که بن آن «*اوس-پَر» باشد به معنای «عبور کردن، گذشتن». حدسم آن است که هیچ یک از اینها درست نباشد و این ریشه از بن پیشاهندواروپایی «*sper» به معنای «تند و ناگهانی حرکت کردن، پاشیدن» برخاسته باشد که در مدخل «اسپرود» و «پاشیده» به آن پرداختهام.
در زبانهای ایرانی کهن ریشهی «*سْپَر» چنین واژگانی را زاده است: raps (سْپَر: جستن) و rapsArf (فْراسْپَر: جلو پریدن) و rapsiW (ویسْپَر: لگدکوب کردن) و namraps (سْپَرْمَن: جفتک) اوستایی، «سْپْهورَتی» (جستن، لگد زدن) و «سْپْهورْتی» (لرزه) و «سْپْهولینْگَه» (اخگر) و «سْپْرْنُوتی» (نجات دادن، رها کردن) و «سْپَرَنَه» (ناجی) و «آسْپْر» (مالک شدن) سانسکریت، «اَپیسْتار» (سپارش، سفارش) و «اَپیسْپورْتَن/ اَپْسْپورْتَن» (سپردن) و «سْپورْتَن» (راه سپردن، پایمال کردن) پهلوی،«اَبیسْپورْدَن» (سپردن) پارتی، «پَریسْپار» (لگدکوب کردن) و «نیسْپور» (لگدکوب شده) تورفانی، «آسْپَر» (لگد کردن) و «آسْپَرَه/ هَسْپَرَه» (راه) و «پَسْپَر» (لگدکوب کردن) سکایی، «سپر» (لگدکوب کردن) و «بسپاری» (سپردن) خوارزمی،
در پارسی از اینجا چنین واژگانی برخاستهاند: «سپردن»، «سپرده»، «سپردهگذاری»، «واسپردن»، «سپارش/ سفارش»، «سفارشی»، «سفارشنامه»، «[راه] سپردن»، «رهسپار»، «یادسپاری»،
بعید نیست کلمهی «سمسار» هم از اینجا آمده باشد و تحریف شدهی «سپسار» (سپردن + سار: جایگاه) باشد. پورداود آن را از «سامْسارین» هندی مشتق دانسته به معنای «دلال»، اما احتمالا مسیر وامگیری از پارسی به هندی بوده و نه برعکس. تاییدی بر این حدس آن که همین کلمه را در زبانهای باستانی هم به صورت Arsps (سَپْسارا: دلال) سریانی و uwrusms (سِمْسُورُو: دلال) آرامی داشتهایم و «سِمْسار» عربی بازماندهی آن است. این واژه در زبانهای اروپایی هم وارد شده است: samsara صربی-کروآتی، censal فرانسوی، sensale ایتالیایی،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: «سیپِر/ سیپارْدین» (سپردن) و «اَسْپارْدین/ پَسارْدین» (سفارش کردن) و «سیپارِه» (سفارش) کردی، «سْپارَل» (سپردن) پشتون، «وَسْپَرْتْمون» (سپردن) بهدینی، «اَپْسْپَرِل» (سپردن، واگذار کردن) ارمنی، «بیسْپِر» (جفتک) و «نَسْپُر» (لگدمال کردن) وخی، «نیخْپَر» (لگدکوب کردن) و «بیسْپار» (جفتک) شغنی، «نَخْپُور» (لگدکوب کردن) سریکلی، «بیسْپور» (جفتک) یزغلامی، «فْسَیْرین» (لگدکوب کردن) آسی، «ایسْمارلاماک» (سپردن) و «سیپاریش» (سفارش) ترکی استانبولی نو،
در زبانهای هندی «سفارش» از پارسی وامگیری شده و با همین معنا در این صورتها ثبت شده است: সুপারিশ (سوپاریس) بنگالی،શિફારસ (سیپْهارَس) گجراتی،सिफ़ारिश (سیفاریس) هندی،सिपारिस (سیپاریس) مایتیلی،शिफारस (سیپْهارَس) مراثی،ശുപാർശ (سوپارْسَه) مالایالام، ਸਿਫਾਰਿਸ਼/ ਸਿਫਾਰਸ਼/ ਸਫਾਰਸ਼(سیپْهاریس/ سیپْهارَس/ سَپْهارَس) پنجابی، ಶಿಫಾರಸು (سیپْهارَسو) کانادا،
این ریشه با واسطهی زبان سغدی یا خوارزمی به زبان مغولی هم وارد شده است و چنین کلماتی را نتیجه داده است: «پشپر» (استوار، مرتب، میزان کردن) و «انشپر» (گام برداشتن) و «پشپاریی» (پاشنه).
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
رودکی سمرقندی: « جان دوم را، که ندانند خلق مصقلهای کرد و به جانان سپرد»
فرخی سیستانی: « سپردم به تو دل ندانسته بودم بدین گونه مایل به جور و جفایی»
سنایی غزنوی: «خويشتن را به زير پي بسپر چون سپردي به دست حق بسپار »
سلمان ساوجی: «طریق نیست سفارش به آسمان کردن که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار»
وحشی بافقی: «ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید»