برخی از فرهنگهای ریشهشناسی خاستگاه «سرکه» را ترکی دانستهاند، که آشکارا نادرست است. سرکه فراوردهی آب انگور است و انگور برای نخستین بار در جنوب ایران زمین اهلی شده و مشتقهایش مثل شراب انگوری و سرکه و کشمش در ایران قرنها پیش از ورود این گیاه به منطقهی ترکستان تولید میشده است. در زبانهای ترکی هم این واژه ریشهی مشخص یا خویشاوندانی ندارد و آشکارا وامواژهای از زبانهای ایرانی است. در ترکی البته «سیرْکِه» به معنای «رِشک، تخم شپش» را داریم که ارتباطی به این واژه ندارد.
ریشهی این واژه «*سَوک» در خانوادهی زبانهای آریایی است که در اصل «سوختن، درخشیدن» معنی میدهد و «سوختن» و «سوگ» را نتیجه داده است. بسط معنایی این ریشه به «گزنده، سوزاننده» منطقی و بسیار محتمل است و قاعدتا از اینجاست که در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی پدید آمده است: «سوکْتَه» (ترش) و «سوکْتَکَه» ([مزهی] گزنده، [خوراک] سوزاننده) سانسکریت، «سوچِه» (ترش) و «سوتَّه» (سرکه) سکایی، «سیک» (سرکه) پهلوی،
در زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین واژگانی را سراغ داریم: «سرکه» و «سرکنجبین/ سکنجبین» (سرکه+ انگبین) پارسی، «سِک/ سَتَّه» (سرکه) و «سوخ» (پیاز) پارسی قدیم، «شوت» (ترش) و «شوتْلُو» (دوغ) کولی، «سیت» (سرکه) پراچی، «سیرْکَه/ سیرْکا» (سرکه) و «سیرْکَنْجوبین» (سکنجبین) ترکی، шарак (شَرَک: شور، تلخ) چوواش، սիրքե (سیرْکِه: سرکه) ارمنی،
сѝрће (سیرْچِه: سرکه) صربی کروآتی هم از همینجا وامگیری شده است.
این واژگان در شعر و ادب پارسی با بسامدی به نسبت زیاد به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «بیاورد خوانی و بنهاد راست بر او تره و سرکه و نان و ماست»
ناصرخسرو قبادیانی: «بس ترش و تنگ جای است این ازیرا مر تو را
خم سرکه است این جهان بنگر به عقب ای بیبصر»
و: «تره و سرکه هست و نانت نیست قامتت کوته است و جامه طویل»
مولانای بلخی: «میان ما و تو سرکنگبین است ز من سرکه ز تو شکرنوردی»
و :»خورشید گوید غوره را زان آمدم در مطبخت تا سرکه نفروشی دگر پیشه کنی حلواگری»
ملکالشعراء بهار: «نخوردست جز شیر و کاک جوین نه سرکه مزیده نه سرکنگبین»