ریشهی پیشاهندواروپایی «*kai/ *skai» به معنای «آزردن، زدن، جدا کردن» در زبانهای اروپایی شاخهزایی چشمگیری کرده که در مدخل «موچین» دربارهاش شرح دادهام. این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*سیم» تبدیل شده که یعنی «آزرده و آشفته» و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: amis (سیمَه: ترسناک) اوستایی، «سیمْیو» (پرشور) سانسکریت، «اسیمی» (مضطرب) و «سیمهْ» (هراس) و «سیماواک» (هراسانگیز) سغدی، «سیمَه» (ترسناک) سکایی،
از این بن در زبانهای زندهی ایرانی این کلمات بازمانده است: «آسیمه» و «سراسیمه» و «سیمهسار» (سرگشته) پارسی،
این واژهها به نسبت زیاد در شعر وادب پارسی به کار گرفته شده است:
فردوسی توسی: «همه دشت پر خرگه و خیمه گشت از انبوه آهو سراسیمه گشت»
و: «خروش آمد و بانگ زخم تبر سراسیمه شد گیو پرخاشخر»
عبوقی: «سراسیمهرایی و دلخستهای مگر با غم عشق پیوستهای؟»
ایرانشاه بن ابوالخیر: «سراسیمه از جای برجست مرد بدانست کایدر زمانه چه کرد»