از ریشهی پیشاهندواروپایی «*sta» به معنای «ایستادن» بن «*stel» مشتق شده که «بر پای بودن، استواری» معنی میدهد. بخشی از مشتقهای این ریشه را در مدخل «تاک» وارسی کردهام. در زبانهای کهن اروپایی از این ریشه چنین کلماتی زاده شدهاند: stelleien (سْتِلِّیِن: فرستادن، گماردن) و apostellw (آپُوسْتِلّو: فرستادن، گماشتن، مرخص کردن) و apostolos (آپُوسْتُولُوس: فرستاده، پیک) یونانی، apostolus (حواری) لاتین، strang (قوی) و stark (قوی، محکم) و stior (گاو نر) آلمانی کهن، stur (خشن، قوی) آلمانی میانه، stumi (غول) و stiorr (گاو نر) ایرلندی کهن، steor (گاو نر اخته) انگلیسی کهن، стьлати (سْتیلَتی: نهادن، پهن کردن) و постел (پُسْتِلیا: تختخواب) و апостолъ (آپُسْتُلو: حواری) اسلاوی کهن کلیسایی، 𐌰𐍀𐌰𐌿𐍃𐍄𐌰𐌿𐌻𐌿𐍃 (آپاوسْتاولوس: حواری) و stiur (گاو نر) گتی،
در زبانهای زندهی اروپایی از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: strong (خشن، قوی) و apostle (حواری، فرستاده) و steer (گاو نر اخته) انگلیسی، Stur (خشن، قوی) و Stier (گاو نر) و stark (قوی، محکم) آلمانی، streng (خشن، قوی) هلندی، стлать (سْتلاتْیْ: نهادن، پهن کردن، بسترسازی) و стла́ться (سْتْلاسْیْسْیا: بر زمین نهادن، بر سطحی پهن کردن، تختخواب گستردن) روسی، сла́ти (سْلاتْیْ: نهادن، پهن کردن) اوکراینی، сте́ля (سْتِلیا: پهن کردن، نهادن) بلغاری، stlat (نهادن، بر زمین پهن کردن) چک و اسلواک، słać (پهن کردن، [تختخواب] گستردن) لهستانی، שטאַרק (شْتارْک: قوی، محکم) ییدیش،
در زبانهای آریایی این بن به ریشهی «*سْتور» (محکم، زمخت) تبدیل شده و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را به دست داده است: arUts (سْتورَه: زمخت، خشن) و hawats (سْتَوَهْ: چاق، کوتاه و فربه) و aroats (سْتَئُورَه: ستور، چارپای بزرگ) اوستایی، «سْتْهورَه» (چاق، بزرگ) و «سْتْهولَه» (کلفت، ضخیم) و «سْتْهَویمَن» (پهنا) و «سْتْهَویرَه» (محترم، سترگ) و «سْتْهورین» (اسب، گاو) و «سْتْهُورَه» (جانور بارکش) سانسکریت، «سْتورْگ» (خشن، زمخت، ستیزهجو) و «سْتُور» (اسب، ستور) پهلوی، «ایسْتُور» (اسب، ستور) و «ایسْتُوربَذ» (جانور) پارتی، «سْتور» (اسب) و «استاور» (ستور) سغدی، «آسْتور/ آسْچور» (ستور) خوارزمی، «سْتورَه» (بزرگ، چارپای بزرگ) سکایی، storgo (سْتُرگُو: سترگ، زمخت) بلخی، אִצְטְלָה (اِصْتُلا: لباس رسمی، یونیفرم) عبری،
در زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: «سترگ» (در اصل یعنی زمخت و درشت) و «سُتور» (چاق، چارپای بزرگ) پارسی، «ایسْتور» (زمخت، چاق) بلوچی، «اَسْتور» (چماق) و «اِسْتیر/ هَسْتور/ هَسْتیر» (اسب) کردی، «اَسْتُور/ سْتُور» (ستور، اسب) زازا، «سْتور» (گاو نر) و «سْتیر» (بزرگ) آسی، «سْتَر» (تناور، حجیم) پشتون، «اَسْتور» (بز) پراچی، «سَتور» (رمهی شاخدار) مونجی، «سیتور» (ستور، رمه) شغنی، «سْتِوْر» (رمه، ستور) سریکلی، «سْتَر» (گوسفند) یزغلامی، «اوسور» (اسب) سیوندی، «سوتَر» (گوسفند) یغنابی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی رواجی با بسامد میانه داشتهاند:
فردوسی توسی: «یکی بچه بودش چو گرگ سترگ دلاور شده با سپاهی بزرگ»
و: «همی بچه را باز داند ستور چه ماهی به دریا چه در دشت گور»
فرامرزنامه: «خروشان و جوشان سوی رزم گرگ دمان زیر او بادپای سترگ»
سنایی غزنوی: «خوشخو از بدخُوان سترگ شود میش چو گرگ خورد گرگ شود»
الهامی کرمانشاهی: «بگفتا ستایشکنان روزگار فری زین ستور و فری زین سوار»