ریشهی پیشاهندواروپایی «*sol» به معنای «مراقبت کردن، کامل کردن» با بن «*kailo» به همین معنا مربوط است و در زبانهای اروپایی کهن چنین مشتقهایی را به دست داده است: kaq’ holou (کاث هُلو: در کل، عموما) و kaqolikos (کاثُلیوکُوس: مقبول، پذیرفته شده توسط عموم، مرکب از: kaq: سازگار + 'olos: همه) و ‘olokauston (کاملا سوخته، جزغاله) و ‘olografos (هُلُوگْرافُوس: متنی سراسر نوشته شده توسط یک نفر) یونانی، catholicus ([شریعت] مقبول، مذهب مسیحی کاتولیک) و consolidationem (ادغام، یکپارچگی) و solidare (کامل کردن، محکم کردن) و solidus (محکم، سفت، کامل) و holocaustum (قربانی سوختنی) و salvus (سالم، مصون، امن) و salvere (رهاندن، حفظ کردن) و salvia (سلامت، اسم علمی گیاه مریم گلی) و salus (تندرست) و saluber (سالم، درست) و salutare (درود فرستادن) و soldarius (سرباز، نگهبان) و solicitare (برانگیختن، مضطرب کردن) لاتین، heill (کامل، کل) و helge (مقدس، از بن از بن «*kailo») نُردیک کهن، holocauste (قربانی سوختنی) و sauf (محفوظ، مصون) و sauvete/ salvete (امنیت، مصونیت) و sauge (گیاه مریمگلی، در اصل یعنی: محافظ، شفاگر؛ قرن سیزدهم) و salutaire (شفابخش، درمانگر) و sauver (نجات دادن، حفظ کردن) و solder (سفت کردن، استوار ساختن) و solide (توپُر، یکپارچه) و saudier/ soldier (سرباز مزدور) و solempne (مناسکآمیز، تقدیس شده؛ قرن دوازدهم) و soliciter (برانگیختن، مضطرب کردن؛ قرن چهاردهم) و soul (پول خرد، یک دوازدهم لیوْر) فرانسوی کهن، salvie (گیاه مریمگلی) و hal (کامل، کل) و hælþ (سلامتی) و halig (مقدس) و hælan (درمان کردن، سه واژهی اخیر از بن «*kailo») انگلیسی کهن، hiel (کامل، کل) هلندی میانه، hal (کامل، کل) فریزی کهن، hel (کامل، کل) ساکسونی کهن، heil (رستگاری، خوشبختی) آلمانی کهن،
از این بن در زبانهای اروپایی زنده این واژگان برخاستهاند: catholique (کاتولیک) و consolider (ادغام کردن، یکپارچه کردن) و Holocene (عصر حاضر زمینشناختی که از ده هزار سال پیش شروع میشود؛ ۱۸۹۷م.) و insauciant (بی مبالات؛ اوایل قرن نوزدهم) و saucier (توجه کردن، احتیاط کردن) و sauveté (امنیت، مصونیت) و sauge (گیاه مریمگلی) و salute (درود فرستادن) و salvage (فدیه، بهای رهاندن گروگان؛ قرن پانزدهم) و salve (همزمان شلیک کردن تفنگها به افتخار کسی؛ قرن شانزدهم) و solide (توپُر، یکپارچه) و solennel (مناسکآمیز، تقدیس شده) و solidarité (یکپارچگی، اتحاد؛ ۱۷۶۵م.) و sou (واحد پول فرانسوی، سکهی کوچک؛ ۱۵۵۰م.) فرانسوی، salabei (گیاه مریمگلی) آلمانی، salvo (همزمان شلیک کردن تفنگها به افتخار کسی؛ قرن شانزدهم) و saldato (سرباز) ایتالیایی، saldado (سرباز) اسپانیایی، sargas (نگهبان) لیتوانیایی، heel (کامل، کل) هلندی، heil (درود، شادمانی) آلمانی،
در زبان انگلیسی هم از این بن چنین واژگانی را میشناسیم: Catholic (کاتولیک؛ میانهی قرن چهاردهم)، consolidate (ادغام کردن، یکپارچه کردن؛ ۱۵۱۰م.)، consolidation (ادغام، یکپارچگی؛ ۱۴۰۰م.)، holism (کلگرایی، یکپارچهانگاری؛ ۱۹۲۶م.)، holocaust (قربانی سوختنی؛ میانهی قرن سیزدهم، کشتار یهودیان به دست نازیها؛ ۱۹۵۷م.)، hologram (تصویر سه بعدی؛ ۱۹۴۹م.)، holograph (متن نوشتهی یک نفر؛ ۱۶۲۰م.، تصویرگیری سه بعدی؛ ۱۹۶۰م.)، save (رهاندن، حفظ کردن؛ ۱۲۰۰م.)، safety (امنیت، مصونیت؛ اوایل قرن چهاردهم)، sauge (گیاه مریمگلی؛ اوایل قرن چهاردهم)، salubrious (سلامتیبخش، درمانگر؛ ۱۵۴۰م.)، salutary (شفابخش، درمانگر؛ اواخر قرن پانزدهم)، salute (درود فرستادن)، salvage (فدیه، بهای رهاندن گروگان؛ ۱۶۴۰م.)، salvo (همزمان شلیک کردن تفنگها به افتخار کسی؛ ۱۷۱۹م.)، solder (سفت کردن، استوار ساختن؛ اوایل قرن چهاردهم)، solid (توپُر، یکپارچه؛ اواخر قرن چهاردهم)، saldider (سرباز؛ ۱۳۰۰م.)، solemn (مناسکآمیز، تقدیس شده؛ میانهی قرن چهاردهم)، solicit (برانگیختن، مضطرب کردن؛ اوایل قرن پانزدهم)، solicitious (مضطرب، هیجانزده؛ ۱۵۶۰م.)، solidarity (اتحاد، وحدت سازمانی؛ ۱۸۲۹م.)، whole (کامل، کل)، health (سلامتی، از بن «*kailo»)،
اسمهای شخصی و جاینامهای زیادی هم از این ریشه مشتق شده است. مثل «سالوادور» و «سالواتوره» و همچنین «السالوادور» و «سانسالوادور». علاوه بر اینها برخی از این واژگان در پارسی جدید وامگیری شدهاند: «کاتولیک»، «جاثلیق» (تحریف شدهی کاتولیک)، «هولیسم»، «هلوکاست»، «هلوگرام»، «هایل هیتلر»،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*هار» تبدیل شده که بر «پایین، مراقبت کردن» دلالت میکند. از این بن در پارسی امروز تنها کلمهی «زینهار» (*جیوَنَه: جان، زندگی + هارَه: مراقبت کردن) را سراغ داریم و خویشاوندان معدودش در زبانهای زندهی ایرانی مثل «آرْوَدَل» (شنیدن) پشتو و «هَرْوْ» (شنیدن) پراچی و «اُلْج» (سالم) ارمنی.
اما در زبانهای کهن ایرانی این ریشه زایا بوده و این واژگان از آن برآمدهاند: rah (هَر: پاییدن، توجه کردن) و rahin (نیهَر: مراقبت کردن) و rAtvrah (هَرِتار: مواظب، محتاط) و arqvrah (هَرِثْرَه: پرستاری، مراقبت) و arAh (هارَه: مراقب، ندیم) و avruah (هَئورْوَه: سالم، بینقص) و avruah-susap (پَسوس هَئورْوَه: رمهبان) و arACih (هیشارَه: مواظب) اوستایی، «هَرووَه» (سالم، بیایراد) پارسی باستان، «سَرْوَه» (سالم، تندرست) سانسکریت، «زینْهار» پهلوی، «هردغوسی» (اخطار دادن) خوارزمی، «هار» (حفاظت) تورفانی، «هَذا» (مواظب) سکایی،
«زینهار» در شعر پارسی زیاد کاربرد داشته است:
فردوسی توسی: «کشیدندشان خسته و بسته خوار به جان خواستند آن زمان زینهار»
و: «به جان گرد دهد شاهمان زینهار ببندیم پیشش میان بندهوار»
مولانای بلخی: « به حق گریز که آب حیات او دارد تو زینهار از او خواه هر نفس زنهار»