زینت


آخرین به روزرسانی:
زینت


         ریشه‌ی عربی «*زین» به معنای «آراستن و زیبا کردن» در زبان پارسی بیش از عربی شاخه‌زایی کرده و در سایر زبان‌های سامی رواج چندانی ندارد. از این رو حدسم آن است که از بنِ آریایی «*زَی» (آراستن، زیبا کردن) سرچشمه گرفته شده و از پارسی یا پهلوی در عربی وارد شده باشد. این ریشه در پارسی این واژگان را پدید آورده است: «زینت»، «مزیَن»، «تزئین»، «تزئينات»، «». در عربی هم از این ریشه چنین واژگانی برخاسته‌اند: «زانَ» (ستودن، پرستیدن)، «تزئین»، «مُزَیَّن»، «اِزَّیَّن» (آراستن) و «تَزَیُّن» (آراستگی) که هیچ یک رواج چندانی ندارند.

         در میان این واژگان «زینت» از پارسی به سایر زبان‌های ایرانی راه یافته است، چون معمولا اسم دختر است و در این معنا در عربی کاربردی ندارد. این واژه به این صورت‌ها در آمده است:‌«زینِّت» ترکی اویغوری، «زینْیَت» ازبکی، «زْنْیَت» ترکمنی، «زییْ‌نَت» ترکی آذری، «زییْ‌نِت» ترکی استانبولی، зейнет (زِیْنِت) قزاقی، 

         واژگان برآمده از این ریشه در شعر و ادب پارسی با بسامدی به نسبت بالا به کار گرفته شده‌اند:

دقیقی توسی: « مدیح تا به بر من رسید عریان بود                ز فر و زینت من یافت طیلسان و ازار»

فردوسی توسی: «همه جامه‌ی زینت آویختند              درم بر سر او همی‌ریختند»

عنصری بلخی: « ز سیرت تو برد زینت و بها حکمت   ز عادت تو پذیرد جمال و فر احسان»

امیرمعزی نیشابوری: « به روی عالم افروزش مزین شد وثاق من

چنان چون حضرت سلطان مزین شد به زین الدین»

و: «از زین دین عراق و خراسان مزین است    این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است»

حافظ شیرازی: « ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو  زینت تاج و نگین از گوهر والای تو»

سعدی شیرازی: « تو بی زیور محلایی و بی رخت               مزکایی و بی زینت مزین»

                  و: « نه از بهر آن می‌ستانم خراج                که زینت کنم بر خود و تخت و تاج»