ریشهی سامی «*زهر» به معنای «درخشیدن، شکوفه دادن» در زبانهای گوناگون این خانواده با همین دلالت رواج داشته است. مشتقهای این واژه را در دامنهای وسیع از زبانهای ایرانی کهن میتوان یافت: ܙܗܪܐ (زَهْرا: درخشان، گلِ گشوده) و ܙܗܪ (زَهَر: شکوفه دادن، درخشان بودن) سریانی، זוהר (زُوهار: گلها) و זהר (زَهَر: درخشیدن، گل دادن) آرامی، זֹהַר (زُوهار: نام کتابی مقدس، یعنی: گلها) عبری،
در زبانهای زندهی ایرانی این ریشه چنین کلماتی را پدید آورده است: «زهره» و «بهشت زهرا» پارسی، «زَهْر» (گل) و «زَهَرَ» (گل دادن، تابیدن) و «اَزْهَر» (شکوفان، پرگل) و «زُهْره» (سیارهی ناهید) عربی، զառ (زار: گل) ارمنی، «زار» (گل) ترکی عثمانی، zar (گل) آلبانیایی، «زَهَر» (درخشیدن، شکفتن) و «زاهِر» (درخشان) و «إزْدَهَرَه» (شکوفان شدن، گل دادن) و «مُزْدَهَر» (شکوفا، موفق) و «زَهْرِیَّه» (گلدان) عربی، (زاری: گل) گرجی،
این ریشه برای ساخت اسم شخص هم زیاد به کار گرفته شده است: «زهرا» (گل، لقب حضرت فاطمه)، «زُهَیْر» (گل کوچک، نام بنیانگذار جنبش خوارج)، «زهره» (اسم دختر)، «الازهر» (دانشگاه بزرگ قاهره)،
نام «زهرا» در معنای «گل، نام دختر» در زبانهای دیگر هم وامگیری شده است: azarion/ zarin (زارین/ آزاریُون) یونانی، zar رومانیایی، зар (زَر) بلغاری و مقدونی و صربی-کروآتی، zara ایتالیایی، hazard انگلیسی، azar اسپانیایی و پرتغالی، has art فرانسوی،
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی بسیار تکرار شدهاند:
کسائی مروزی: «دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه»
اسدی توسی: «ز شادی همیکوفت مریخ دست به دستان شده زهرهی میپرست»
سعدی شیرازی: « خورشیدوشی ماهرخی زهره جبینی یاقوت لبی سنگدلی تنگ دهانی»
حافظ شیرازی: « زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد»