ریشهی پیشاهندواروپایی «*gwhen» (حمله کردن، کشتن) مشتقی به شکل «*gwhn-tro» (کشنده، زهرآگین) به دست داده است. در زبانهای اروپایی bane (کشنده) انگلیسی، bana (قاتل، کشنده) و benn (زخم) انگلیسی کهن، bona (قاتل) فریزی کهن، bani (مرگ) نُردیک کهن، banja (ضربه، زخم) گُتی، bana (نابودی، مرگ) آلمانی کهن،
این ریشه در زبانهای ایرانی به «*جَثْرَه» تبدیل شده که با «زدن» خویشاوند است و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی زاییده که همگی «سم» معنی میدهد: ardAj (جادْرَه: زهر) اوستایی، «زَهْر» و «پادْزَهْر» پهلوی، «ژَهْر» (زهر) پارتی، «زَهْرِن» (سمی) تورفانی،զահր (زَهْر) ارمنی میانه، ܙܗܪܐ (زَهْرا) سریانی، «ژار» (زهر) و «پتّزازاک» (پادزهر) سغدی، «ژار» (زهر) و «پایزَهر» (پادزهر) خوارزمی،
در زبانهای زندهی ایرانی هم از این بن چنین کلماتی را با همان معنا سراغ داریم: «زَهر» و «زهرآگین/ زهرناک/ زهرآلود» و «فازهر/ پادزهر» و «زهرشناسی» و «زهرمار» پارسی،զահր (زَهْر) ارمنی، «پازَری« (پادزهر) گرجی، زُهْر» عربی، «زار» (زهر) و «زَهْرَن» (خشمگین) بلوچی، «زبر» اردو، зәр (زَر) قزاقی، «ژَر» لری، «زَهَر» یدغه، «زَهِر» ترکمنی، «زَهَر» ازبکی، «زَههِر» ترکی اویغوری، «ژار» (زهر) لکی، «ژِهیر/ ژَر/ ژِهْر» (زهر) و «ژاهْر/ ژایْر» (سمی) کردی، «ژار» (زهر) زازا و گورانی، «ژَرُو» (زهر) یدغه، «زِهِر» (زهر) ترکی آذری، «زار» (زهر) پراچی و اورموری و وخی، «بازَهْر/ فادْزَهْر» (پادزهر) عربی،
در زبانهای هندی هم این کلمات از این ریشه برخاستهاند: জহর (زُهُر) بنگالی، ज़हर (زَهْر) هندی،
این واژه در زبانهای اروپایی هم وامگیری شده است: zari/ zarion (زاری/ زاریون: زهر) یونانی، hasart (زهر) فرانسوی کهن، hasard (زهر؛ قرن پانزدهم) و و bezaar (پادزهر) فرانسوی، hazard (زهر؛ ۱۵۲۰م.) و و bezaar (پادزهر) انگلیسی، zara ایتالیایی، azar (زهر) و و bezaar/ bezzar (پادزهر) اسپانیایی، azar (زهر) و bezaar (پادزهر) پرتغالی، зе̏хер (زِخِر: زهر) صربی-کروآتی، . در اروپا معنای این وامواژهها از «سمی» به سوی «خطرناک، پرمخاطره» هم تعمیم یافته است، مثل hazarder (قمار کردن، ریسک پذیرفتن) در فرانسوی. هرچند همان دلالت اصلی «زهرآگین بودن» را همچنان حفظ کردهاند که نمونهاش واژهی نوساختهی biohazard (پسماند خطرناک آزمایشگاهها و مراکز صنعتی) است.
مشتقهای «زهر» در شعر پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
رابعه عدویه: « عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد وانگارید قند »
عبدالجبار زینبی علوی محمودی، مداح دربار مسعود غزنوی:
«تیر و تیغت تازه دارد دین تازی را همی چون کمین دارد کمانت بر گمان بدگمان
زَهره در تن زهر گردد بیگره گردد زره زُهره گوید زِه امیرا چون به زه کردی کمان»
ابوالفتح علی بن محمد بُستی: «نه هر که دارد شمشیر، حرب باید ساخت
نه هر که دارد فازهر، زهر باید خورد»