زهار


آخرین به روزرسانی:
زهار


ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*gel» به معنای «گلوله شدن» با بن «*gu/*geu» یعنی «خماندن، کج کردن، گلوله کردن» خویشاوند است که در مدخل «گلوله» درباره‌اش نوشته‌ام. از این بن در زبان‌های اروپایی ریشه‌ی «*gelt» مشتق شده به معنای «رحم، شکم» که در زبان‌های باستانی چنین کلماتی را زاده است: cild (نوزاد، جنین) و childe (نجیب‌زاده) و cildhama (رحم، در اصل یعنی: خانه‌ی جنین) و cildisc (کودکانه) ‌انگلیسی کهن، kulder (توله سگ) سوئدی کهن، 𐌹𐌽𐌺𐌹𐌻𐌸𐍃 (اینکیلْپْس: آبستن) و (کیلْپْس: بچه) و 𐌺𐌹𐌻𐌸𐌴𐌹 (کیلْپْسِیْ: رحم) گتی، 

در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از اینجا چنین واژگانی برآمده‌اند: child (بچه) و childish (بچگانه) و childlike (کودکانه؛ ۱۵۸۰م.) انگلیسی، kuld (بچه‌های تنی) دانمارکی، child (بچه، جنین) اسکات، 

این بن در زبان‌های ریشه‌ی «*جَث» را برساخته که که یعنی «ورم، معده، آبستن». در زبان‌های کهن ایرانی از این ریشه چنین واژگانی را می‌شناسیم: जर्तु/जर्त (جَرْتو/ جَرْتَه: مهبل، کس) و «جَتْهارَه» (شکم) سانسکریت، «زَهار» (شکم، شرمگاه) پهلوی، «جْسَهارَه» (شکم) سکایی، 

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه «زهار» پارسی باقی مانده که در اصل به معنای «شکم» بوده است و در شعر و ادب پارسی هم به همین معنا به کار گرفته شده است. بنابراین این کلمه با «زَه» به معنای «زن و زایمان» ارتباطی ندارد. معنی «موی شرمگاه» از تعمیم همین اشاره به «شکم» پدید آمده است:

فردوسی توسی: «یکی رخش بودش به کردار گرگ              کشیده زهار و بلند و سترگ»

لبیبی خراسانی: «برون شدند سحرگه ز خانه مهمانانش  زهارها شده پر گوه و خایه‌ها شده غر»

فرامرزنامه: «سیه را سرونی بزد بر زهار                        شکم بردریدش به یک زخم خوار»

خاقانی شروانی: « سنگ را آب بردمد ز شکم            آب را سنگ درافتد به زهار »