زنبور


آخرین به روزرسانی:
زنبور


 برای «زنبور» پارسی دو ریشه یافته‌اند. در اغلب مراجع ریشه‌شناسی خاستگاه این کلمه را سامی دانسته‌اند و گفته‌اند که از ریشه‌ی «*دبر» گرفته شده که دو معنای «پشت، پس» و «پشت چیزی را دیدن، تدبیر کردن» را می‌رسانده است. این ریشه طیفی وسیع از واژگان را در زبان‌های ایرانی تولید کرده است. چون معنای دیگر «*دبر» با واسطه‌ی استعاره‌ی «پسِ امور را دیدن» به «مدیریت و تدبیر کردن» مربوط می‌شود و چنین واژگانی پدید آورده است: «تدبیر» و «مدبر» و «ادبار» (واژگون‌بختی) و پارسی، «دَبَر» (چرخیدن، برگشتن، پشت کردن) و «دَبَّر» (تدبیر کردن، برنامه‌ریزی کردن) و «دابَرَ» (مردن) و «مدّبر» و «أدبار» و «تدَبُر» و «دُبار» (چهارشنبه) عربی. نام ستاره‌ی «الدبران» (یعنی پیرو، دنباله‌رو) هم از اینجا آمده که صورت فلکی گاو را دنبال می‌کند، و همین کلمه در زبان‌های اروپایی هم به صورت Aldebran وامگیری شده و به ستاره‌ی آلفا-توری (روشنترین اختر صورت فلکی ثور) اشاره می‌کند. 

حدس زده‌اند که چون زنبور با پشتش (انتهای شکمش) نیش می‌زند، اسمش را از اینجا گرفته است. اما این برداشت به دو دلیل به نظرم به نظر نادرست می‌رسد. نخست آن که ثبت زنبور در زبان‌های آریایی و به طور مشخص اوستایی کهن‌تر از زبان‌های سامی است، و دوم آن که مشتق شدن معنای زنبور از مفهوم «پشت» بعید به نظر می‌رسد. 

حدسم آن است که این واژه با «دهان» هم‌ریشه باشد و از بن «*دَمب/ *زَمب» به معنای «دندان، نیش، گزش» گرفته شده باشد. پس «زنبور» در اصل ترکیب «زَمْبَه» (نیش) و پسوند «-بارَه» (آوردن، داشتن) بوده است. این واژه با معنی «زنبور» در زبان‌های کهن ایرانی به این شکل‌ها دیده می‌شود: zObmaz (زَمْبُوز) اوستایی، զամբուռ (زَمْبور) ارمنی میانه، דְּבוֹרָה‎ (دَبورَهْ) عبری، ܕܒܘܪܐ‎ (دِبُّورا) سریانی، זבּור‎ (زیبور) آرامی. نام زنانه‌ی «دِبوراهْ» در تورات هم از همین کلمه برآمده و «زنبور» معنی می‌دهد.

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی هم این حشره چنین نامیده می‌شود: «دَبّور» عربی، զամբուռ (زَمبور) ارمنی، «زُنْبور/ دَبُّور» (زنبور) عربی، «زَنْبور» اردو، 

در پارسی از این واژه ترکیب‌هایی هم سراغ داریم، «زنبورک»، «زنبورخانه»، «زنبورداری»، «[چراغ] زنبوری». در بین اینها «زنبورک» اسم نوعی سلاح شبیه کمان بوده و بعدتر به توپ‌های کوچک منسوب شده است. برخی گمان برده‌اند واژه‌ای تازه و مربوط به دوران قاجار است، در حالی که چنین نیست و کاربرد این کلمه در این معنا کهن بوده است. اسدی توسی در «گرشاسپ‌نامه» می‌گوید:

«برآورد بر زه خم شاخ کَرگ            ز ترکش برآهخت زنبور مرگ»

«زنبورک» در سایر زبان‌های ایرانی به این شکل‌ها دیده می‌شود: «زَنْبورَک» اردو، զեմպերեկ / զա̈մբա̈րա̈ (زِمْپِرِک/ زامبارا) ارمنی، ზამბურაკი (زَمْبورَکی) گرجی. ज़ंबूरक (زَمْبورَک) هندی هم از پارسی وامگیری شده است.

         برخی از این واژگان به زبان‌های دیگر نیز راه یافته است: земберек (زِمْبِرِک: زنبورک) مقدونی و صربی-کروآتی، ዲቧራ (دیبْوَرَه: زنبور) حبشی امهری، 

         این واژه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شده است: 

فرخی سیستانی: «کند به تیر چو زنبور خانه سندان را   اگر نهند بر آماجگاه او سندان»

کسائی مروزی: «ای به کرسی بر نشسته آیت‌الکرسی به دست

                                                               نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین»

اسدی توسی: «شکیبایی از لاله‌رخ دور شد                        هوا در دلش نیش زنبور شد»

شیخ جنتی جزی: « قناعت جنتی با تلخ و با شور                  بود نوش عسل با نیش زنبور»

نادر نادرپور: «کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود            زنبورهای نور ز گردش گریخته

پشت سبزه‌های لگدکوب آسمان           گلبرگ‌های سرخ شفق تازه ریخته»