ریشهی پیشاهندواروپایی «*gam» به معنای حرکت کردن -که «گام» را هم تولید کرده- در زبانهای آریایی به بن «*زْرَوْ/ زو» در همین معنا بدل شده و در زبانهای پیشاایرانی «*ژَمَهْنَه» (شتافتن، زمان) را به دست داده است. هرچند شکل اصلی آوابندی این ریشه در «هنگام» و همچنین معنای اولیهاش در «هنگامه» باقی مانده است.
این ریشه در زبانهای باستانی ایرانی چنین واژگانی را به دست داده است: amAgiwia (اَیْویگامَه: زمان) اوستایی، «سیمانو» (زمان) اکدی، unmz(زَمَنو: زمان) آرامی هخامنشی، «آوام» (دوران، هنگام) و «زَمان/ زَمَن» (وقت، زمان) و «هَنْگام» (پیشامد، موقعیت، وقت) و «هَنْگامیگ» (به وقت، سرِ موقع) و «زَمانَگ» (زمانه) پهلوی، «زّمان» تورفانی، «زَمان/ ژَمان» (زمان) و «زَم» (وقت) و «*ژَمانَک» (زمانه) پارتی، «زمن/ جمن/ ژَمْنو» (زمان) و «نغام» (هنگام، ساعت، لحظه) سغدی، «زمان» و «زمانیک» (بهنگام، سر وقت) خوارزمی، «جامَنَه» (زمان) سکایی، zamano (زَمانُو: زمان) بلخی، ժամանակ (ژَمانَک: زمانه) و ժամ / ժաման (ژَم/ ژَمان: زمان) و անժամանակ (اَنْژَمانَک: بیوقت، نابهنگام) و միաժամանակ (میاژَمانَک: همزمان) و ժամանակագիր (ژَمانَکاگیر: سالنامهنویس، مورخ) ارمنی کهن، ჟამი (ژَمی: زمان) گرجی کهن،
با مرور تاریخ این واژگان روشن میشود که ریشهی سامی «*زمن» به معنای «زمان» هم در دوران هخامنشی از همینجا وامگیری شده و تباری آریایی دارد.
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی برخاسته: «زمان»، «زمانمند»، «زماندار»، «زمانسنج»، «ازمنه»، «زمانه»، «هنگام»، «هنگامه»، «بهنگام»، «نابهنگام»، «زمانی»، «بیزمان»، «فضا-زمان»، «زمانبندی»، «مزمن»، «همزمانی»، «در-زمان»، «بر-زمان»، «صاحبالزمان»،
در سایر زبانهای ایرانی از این ریشه چنین واژگانی را سراغ داریم: «زَمان» و «أَزْمَنَه» عربی، за́ман«زامَن» (زمان) آسی، ժամանակ (ژَمانَک: زمانه) و զաման (زَمان) و ժամ (ژَم: وقت، ساعت) و ժամանակակից (ژَمانَکاکیتْس: معاصر، مدرن) و միաժամանակ (میاژَمانَک: همزمان) ارمنی، ჟამი (ژَمی: زمان) گرجی، «گَوْ» (هنگام، زمان) و «زِمان» (زمان، وقت) کردی، «غَمُون» (زمان) روشانی، «غَمُونْد» (زمان) برتنگی و شغنی، «زَمان» مینابی و بشکردی و ترکی آذری، «زامان» (زمان) ترکی استانبولی، заман (زَمان) قرقیزی و قزاقی و باشکیری، «زِمان» (زمان، وقت) گیلکی، zaman آلبانیایی، «زَمانَه» (زمانه/ زمان) پشتون،
این واژگان در زبانهای دیگر نیز وامگیری شدهاند: zamani (زَمانی) یونانی، заман (زَمان) صربی-کروآتی و تاتاری، «زَمان» اندونزیایی و مالایی،
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شده است:
رودکی سمرقندی: « مردمان بخْرد اندر هر زمان راز دانش را به هر گونه زبان»
و: « شد آن زمان که به او انس رادمردان بود شد آن زمانه که او پیشکار میران بود »
اسدی توسی: «ولیکن چنین است چرخ از نهاد زمانه نه بیداد داند نه داد
زمین هست آماجگاه زمان نشانه تن ما و چرخش کمان»