زعفران


آخرین به روزرسانی:
زعفران


         «زعفران» شکلی معرب از واژه‌ی پهلوی «زَرپَران» است و به رنگ زرین برآمده از این گیاه اشاره می‌کند. نام علمی آن (crocus sativa) از نام دیگرش (کُرکم) گرفته شده و به گیاهی تریپلوئید و نازا اشاره می‌کند که بسیار زود در ایران مرکزی اهلی شده است، چون در شکل کنونی در طبیعت امکان بقا ندارد و گل‌هایش بارور نیست و باید حتما توسط انسان کاشته شود. در پارسی از «زعفران» صفت «مُزعفَر» هم ساخته شده که یعنی «زرد رنگ، زعفرانی».

         این واژه در زبان‌های ایرانی باستانی به این شکل‌ها دیده می‌شود:‌ «زَرْپَران» پهلوی، זעפרן‎ (زَعَفْران) عبری، զաֆրան (زَفْران) و զափրան (زَئْپَران) ارمنی میانه، 

         در زبان‌های زنده‌ی ایرانی هم این صورت‌ها از آن را سراغ داریم:‌ «زَعْفَران» عربی، զաֆրան (زَفْران) ارمنی، «زَفَران» ترکی آذری، «صَفْران/ زَعْفِران» ترکی عثمانی، «سَفْران» ترکی استانبولی، «زَعْفَران» اردو و سندی. জাফরান (جَپْهْران) بنگالی و ज़ाफ़रान (زَفْران) هندی هم از پارسی وامگیری شده‌اند.

         این واژه در زبان‌های اروپایی کهن به این شکل‌ها وارد شده است: safranum لاتین قرون وسطایی، safran (قرن دوازدهم) فرانسوی کهن و اوکسیتان، safroun (۱۲۰۰م.) انگلیسی میانه، azafran گالیستی، 

         در زبان‌های نوی دیگر هم این شکل‌ها از آن را می‌بینیم: safra کاتالان، saffron انگلیسی، Zafran آلمانی، zafferano ایتالیایی، azafran اسپانیایی، açafrão پرتغالی، sefron اسکات، żagħfran مالتی، šafrán چک و اسلواکی، safran دانمارکی و ایسلندی و استونیایی و نروژی، sáfrány مجاری، szafran لهستانی، šafranas/ šafronasلیتوانیایی،‌ safrāns لاتویایی، șofran رومانیایی، žafran اسلوونی، saffran سوئدی، шафра́н (شَفْران) روسی و مقدونی و بلغاری، «زَفَرانی» سواحیلی، サフラン (سافوران) ژاپنی، 사프란 (ساپِه‌اوران) کره‌ای، 

         «زعفران» در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شده و به ویژه نظامی به خاصیت خنده‌آور آن اشاره کرده است:

فردوسی توسی: «بفرمود تا آتش افروختند                         همه عنبر و زعفران سوختند»

نظامی گنجوی: «آنچه بینی که زعفران زردست          خنده بین زآن که زعفران خوردست»

         و: «زر آن میوه‌ی زعفران‌ریز شد                         که چون زعفران شادی‌انگیز شد»

سنایی غزنوی: «تا طبیعت زعفران را رنگ اعدای تو دید       مایه‌ی شادی جدا کرد از مزاج زعفران»

مولانای بلخی: «ز روی زردِ همچون زعفرانم           جهانی را مزعفر می‌توان کرد»

«رخْ زعفران رنگ آمدم، خم داده چون چنگ آمدم                در گور تن تنگ آمدم ای جان با پهنا بیا »