بن پیشاهندواروپایی «*guhen» به معنای «آسیب زدن، ویران کردن» بوده و این واژگان را در زبانهای کهن اروپایی پدید آورده است: qeinw (ثِیْنو: حمله میکنم، زخمی میکنم) و caios (خایُوس: عصای چوپانی) و fonos (فُنُس: قتل، کشتار) و fatos (فاتُس: آسیب، زخم، رنج) و androfonos (آنْدْرُفُنُوس: آدمکش) و epefnon (اِپِفْنُون: کشتن) یونانی، fendere (زدن، حمله بردن) و offenere (هجوم بردن) و offensum (حمله، یورش) و defendere (دفاع کردن) لاتین، ben (زخم، آسیب) و bana (کشتن، قاتل) و guðr/ gunnr (جنگ) نردیک کهن، gund (جنگ) آلمانی کهن، bana (قاتل، کشنده) و benn (زخم، آسیب) و gūþ (جنگ) و gūþbeorn (جنگاور) و gūþbord(سپر) و gar (نیزه) انگلیسی کهن، offendre (حمله بردن) فرانسوی کهن، goanaff (حمله کردن، کشتن) برتون میانه، gonaid (زخمی کردن) و gae (نیزه) ایرلندی کهن، goin (زخمی کردن) گالی اسکات، guntwei (جلوگیری کردن، حمله بردن) پروسی کهن، гънати (گونَتی: راندن، تعقیب کردن) اسلاوی کهن شرقی، гънати(گونَتی: راندن، دنبال کردن) و жѧти (ژِتی: زدن، درو کردن) اسلاوی کهن کلیسایی، gud (جنگ) و beni (زخم، آسیب) ساکسونی کهن، bæn (زخم، آسیب) و bani (مرگبار، قاتل) سوئدی کهن، 𐌱𐌰𐌽𐌾𐌰 (بَنیَه: زخم، لطمه) گتی، bane (راه، مسیر) هلندی میانه،
در زبانهای زندهی اروپایی از این بن چنین کلماتی برخاستهاند: gwanu (چاقو زدن، حمله بردن، سپوختن) و diffyn/ amssiffyn (دفاع کردن، حفاظت کردن) ولش، gwana (زدن، کشتن) کورنی، goin (زخمی کردن) ایرلندی، dzit (هل دادن، راندن، مجبور کردن) لاتویایی، ginti (دفاع کردن، ممنوع ساختن) لیتوانیایی، гнать (گْناتْیْ: راندن، جنباندن، تعقیب کردن) و жать (ژَتْی: چلاندن، نیشگون گرفتن) روسی، гнаць(هْناتْسْیْ: تعقیب کردن) وжаць (ژاتْسْیْ: چلاندن، زدن) بلاروسی، гна̏ти (گْناتی: تعقیب کردن) و же̏ти (ژِتْیْ: درو کردن) صربی-کروآتی، го́ня (گُونْیَه: تعقیب کردن، مجبور ساختن) بلغاری، гна́ти (هْناتی: دنبال کردن، تعقیب) و жа́ти (ژَتْیْ: فشردن، زدن) اوکراینی، offendre (حمله بردن) و fatale (مرگبار، خطرناک) و défendre (دفاع کردن) فرانسوی، offend (توهین کردن، آزردن) و fatal (مرگبار) و defend (دفاع کردن) و bane (مرگبار، قاتل) انگلیسی، ofender (توهین کردن، حمله بردن) و defender/ defensar (دفاع کردن) اسپانیایی، offendere (زخمی کردن، آزردن) و difendere (دفاع کردن) ایتالیایی، gnac (هجوم بردن، دنبال کردن) لهستانی، hnat (حمله بردن) و ždímat (چلاندن) چک، jagen (شکار کردن) و Ban (مسیر، جاده، خط راهآهن) و Autoban (بزرگراه) آلمانی، ben (زخم، آسیب) و و bani (مرگبار، قاتل) ایسلندی و نروژی، באַן (بان: خط راهآهن) ییدیش، baan (راه، مسیر) هلندی، bane (راه، مسیر) دانمارکی و نروژی،
در میان این واژگان «اتوبان» در پارسی جدید وامگیری شده است.
این بن در زبانهای آریایی به بن «*زَن/ *جَن» تبدیل شده و همان معنای «زدن، کشتن» را میرساند. از این ریشه در زبانهای کهن ایرانی چنین کلماتی را میشناسیم: 𒆪𒂗𒍣 (کوئِنْزی: حمله بردن، کشتن) و 𒆪𒀸𒆠 / 𒆪𒉿𒀸𒆠 (کوَشْکِه/ کوِشْکِه: منهزم، از هم گسیخته، شکست خورده) هیتی، aDag (گَذَه: دزد) و anaG (غَنَه: چماق، گرز) و itniaj (جَیْنْتی: زدن، کشتن، زخمی کردن) و uzaY (چالاک، نوزاد) و nagin (نیگَن: سلاح افکندن، خلع سلاح شدن) و naG/ nag (غَن/ گَن: زدن، کشتن) و nagipia (اَیْپیگَن: از پا در آوردن) و nagawa (اَوَگَن: کشتن) و nagiWa (اَویگَن: انداختن درخت، بریدن ساقه) و nagIn (نیگَن: زمین زدن، ویران کردن) و itajipia (اَیْپیجَتی: ضربت زدن) و itajitiap (پَیْتیجَتی: ضربه زدن، جلق زدن) و anaj (جَنَه: ضربه زننده) و ratnaj (جَنْتَر: مهلک، کشنده) و awqaj (جَثْوَه: کشتنی) و atAnGawa (اَوَغْناتَه: کشنده) و inGiWrx (خْرْویغْنی: اسم دیوی، در اصل یعنی: خونینکُش، در خون زننده) و anGarqvrvW (وَرَثْرَغْنَه: بهرام، در اصل یعنی: کشندهی ورتره [دیو خشکسالی]) و inG (غْنی: خطرناک، مرگبار) و nagapu (اوپَگَن: برخورد کردن، ضربه زدن) و haz (زَهْ: ترک، زخم) و ayhaz (زَهْیَه: تباهی) اوستایی، 𐎩𐎫𐎡𐎹 (جَنْتی: زدن، کشتن) و 𐎩𐎫 (جَتَهْ: زخم، لطمه) و «گَسْتَه» (زشت، نفرتانگیز) و «اَوَهجَن/ اَوَزَن» (کشتن، اوژنیدن) و «ژَن/ جَن» (زدن) و «پَتیزَن» (جنگیدن) و «فْرازَن» (بریدن، انجیدن) و «ویزَن» (نابود کردن، گزند رساندن) و «جَنْتار» (کشنده، ضربه زننده) پارسی باستان، घन (گْهَنَه: قاتل، مهاجم، چماق) و हन्ति (هَنْتی: میزند، میکشد) و (گَسْتا: آزار، بلا) و (گَد: اعتراض، بدگویی) و हिंस् (هیمْس: لطمه، آسیب، زخم) و हिनस्ति(هینَسْتی: زخمی کردن، صدمه زدن) و वृत्रहन् (وْرَتْرَهَن: لقب ایندره، یعنی: کشندهی [دیو] ورتره) و हेषस्(هِسَس: موشک، شتابزدگی) و हिंसा(هیمْسا: قتل، آسیب، زخم) و अहिंसा (آهیمْسا: بیآزاری، پرهیز از خشونت) و यहु (یَهو: بیقرار، سریع، قوی) و जिघांसति (جیگْهامْسَتی: نیت سوء داشتن، قصد قتل کردن) و हत (هَتَه: ضربه، جمله، زخم) و हनन (هَنَنَه: قاتل) و हति (هَتی: ضربه، ویرانی، نابودی) سانسکریت،𑀳𑀢 (هَتَه: آسیب، زخم) و 𑀳𑀡𑀡 (هَنَنَه: کشتن) پراکریت آشوکایی، 𑀳𑀅 (ها: زخم، صدمه) و𑀖𑀡 (گْهَنا: چماق) پراکریت مهاراستری، 𑀳𑀤(هَدَه: زخم، آسیب) پراکریت ساوراسنی، «هَتَه» (قتل، حمله) و «هَنَنَه» (قاتل) و «گْهَنَه» (چماق) پالی، 𐊌𐊙𐊑𐊗𐊆 (قانْتی: کشتن) لوکیایی، «زَتار» (کشنده) و «زَتَن/ زَنِد» (زدن) و «جَنْگ» و «گَسْت» (زشت) و «پَرگَسْت» (مبادا، هرگز) و «ویزَنْد» (گزند) و «زَخْم» و «اُوزَن/ اُوزَتَن» (اوژنیدن، کشتن) پهلوی، «جَن» (زدن) و «اُوژَن» (اوژنیدن، کشتن) و «گَسْت» (زشت، ترسناک) و «گَسْتْگَر» (منفور) و «زَنِد» (زدن) و و «اَبْژِناگَر» (خیاط) و «فْرَژَن» (قطع کردن) و «ویزِنْدَگ» (گزند، بینوایی) و «ژَخْم» (زخم) و و «اُوژَن/ اُوژَتَن» (اوژنیدن، کشتن) پارتی، «زَن» (زدن) و «اُوزَن/ اُوزَدَن» (اوژنیدن، کشتن) و «جَنْگ» و «اَبْزِن» (دوختن) و «اَبْزینْگَر» (خیاط) تورفانی، «جَن/ جَت/ جیت» (زدن) و «زن» (آهنگ زدن، نواختن ساز) و «غَذ» (دزد) و «اوزان» (کشتار) و «نزنت» (فروتن) و «نزندیا» (فروتنی، نژندی) سغدی، «وزن» (اوژدن، کشتن) و «وز/ وزن» (خاموش کردن چراغ) و «وزنک» (کشنده) خوارزمی، «جْسَن» (زدن، کشتن) و «پَجْسَن» (ضربه خوردن) و «آجَنَه» (رشته، نخ) سکایی، գան (گَن: زخم، ضربه، مجازات) و ջնեմ (جْنِم: زدن) وգանեմ (گانِم: ضربه زدن، کشتن) و ջնջոց (جْنْجُتْس: چوب برای زدن پارچه در رختشویی، در اصل یعنی: ضربهزن) و ջինջ (جینْج: تمیز، در اصل یعنی: ضربه خورده) ارمنی کهن، ჯინჯოთი (ژینْژُوتی: [با کهنهپارچه] پاک کردن) و ჯენჯო(ژِنْژُو: کهنه پارچه) گرجی میانه، «کاسْک/ کَسْک» (سردرگم، گیج، منهزم، پراکنده) تخاری الف و ب.
مشتقهای این ریشه در پارسی عبارتند از: «زدن»، «رگزن»، «بزنبزن»، «آتشزنه»، «همزن»، «گپزنی»، «قدمزنان»، «کپکزده»، «لافزن»، «دادزن» (تبلیغ کنندهی دستفروشان)، «جلق/ جق»، «جلقزن/ جقزن»، «گزند»، «بیگزند»، «شیراوژن»، «آجین» (بر چیزی دوخته شده)، «شمعآجین»، «دشنهآجین»، «کاردآجین»، «تیرآجین»، «ژیان»، «زخم»، «زخمی»، «زخمبندی»، «بدزخم»، «زخمزبان»، «نژند»، «جنگ»، «جنگجو»، «جنگاور»، «جنگدیده»، «جنگزده»، «جنگی»، «جنگیدن»،
در پارسی قدیم هم این واژگان خویشاوند رواج داشته و: «غَلْچَه» (رند و اوباش)، «غِلْپیسَه» (کلاغ)، «گَی» (پر کلاغ که به ته تیر میزنند)، «گُناکمینو» (اهریمن، مینوی زیانکار)، «گَسْت» (زشت)، «پَرگَسْت» (مبادا، هرگز)، «خَستَرگَن/ خرفسترغَن» (چماق برای کشتن مار و عقرب)، «مرداوژن» (آدمکش)، «اوژنیدن» (کشتن)، «بَژندی» (بینوایی، فلاکت، پرگزند)، «آژَدَن» (سوراخ کردن)، «تیرآژن» (زخمی با تیر)، «آزَدن» (سوزن زدن)، «آجیده» (کوک زدن، سر به سر دوخته)، «آژیدن» (دوختن)، «آژندن» (سوزن نخ کردن)، «ژَنَه» (نیش حشرات)، «نِژَد» (غمگین)، «آجیش» (سوزن سوزن شدن پوست)
شاید کلمهی «جیش/ جیش کردن» به معنای «ادرار کردن» هم از همینجا آمده باشد و مشتقی از «آجیش» (سوزن سوزن شدن پوست) پارسی قدیم و «جیش» (درد ناگهان عضو) خراسانی باشد. اغلب آن را نامآوا دانستهاند که بعید هم نیست در اصل نامآوا بوده و تداخلی معنایی هم با این بن پیدا کرده باشد.
حدسم آن است که کلمهی «کشک» که همچون توصیفی برای کارهای بیفرجام و قولهای توخالی به کار گرفته میشود، بازماندهای از «کاسک/ کسک» تخاری و «کوشکه» هیتی باشد به معنای «پراکنده، گیج، شکست خورده». چون ارتباط این وضعیت با فراوردهی لبنیاتی مشهور به کشک درست روشن نیست.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این بن چنین کلماتی زاده شدهاند: «ژَن» (کشتن) و «زَهْم» (زخم، شمشیر) بلوچی، «اِیْش» (آجیش، سوزن سوزن شدن پوست) و «جِنْگ» (جنگ) و «آژین/ آژینیم» (سوراخ کردن، فرو کردن) و «ژِن» (زدن) و «نَژْد» (پلاسیده، پژمرده) کردی، «زام» (زخم) و «زَنْدار» (زخمی) گورانی، «جیش» (درد ناگهانی) خراسانی، «تان» (جنگیدن) گیلکی، «جَیْنْگیسْتَیْن» (شاخ زدن) و «جانْگاس» (شاخ زدن) تاتی، «آجیش» (مالاریا) لاسگردی، «اَنْجَیْ» (رشتهی پشمی) و «وَرْژَل» (ریز ریز کردن) و «وَژْلَل» (کشتن، اوژیدن) و «بْژَه» (قتل عام) و «پَرَژیلِه» (زخمی) و «گَنْد» (دوختن) و «زَم» (تلاش) و «زَمْبُل» (زخمی) پشتون، «گینْدَه» (بخیه) و «نْگینْدَه» (درز) وزیری، «قَیْن» (گزند، زخم) آسی، «ژَن» (کشتن) پراچی و سنگلیجی، «یوغَنِه» (سندان) وخی، «زُن» (زدن، کشتن) سریکلی، «ژَن» (کشتن) یزغلامی، «اوژْنَو» (کشتن، اوژیدن) و «وَزَن» (زدن، کشتن) اورموری، «آجیدَه» (دوختن) و «ناشان» (نژند، زخمی [اصطلاح خروسبازی]) پارسی افغانی، «آجونْدَن» (بخیه زدن) یزدی، «زَیْدَن» (زدن) بختیاری، ջնջել(جِنْجِل: نابود کردن، حذف کردن، پاک کردن) و ارمنی، ჯენჯო(ژِنْژُو: کهنه پارچه برای گرفتن دستگیرهی ظرفهای داغ) و ჯინჯი / ჭინჭი (ژینْژی/ چینْچی: کف، ریشه) گرجی، ჯენგი (جِنْگی: جنگ) لاز، «ژْنو» (زدن) پراسونی، «زا» (زدن) ویگالی، «جَنِه» (زدن) نورستانی کمویری، gjuaj (شکار میکنم، تیراندازی میکنم) و gjueti (شکار) و gjanj (شکار کردن، تعقیب کردن) آلبانیایی، «گْهَن» (چماق) و «ژیان» و «جَنْگ» اردو، «جَنْگ/ جِنْک» (جنگ) ترکی، «جِن» (جنگ) ترکمنی، ҷанг(جَنْگ) و «ایچین» (نخ) یغنابی، ҷанг (جَنْگ) پارسی تاجیکی،
برخی از این کلمات در زبانهای هندی هم دیده میشوند: हयना (هَیْنا: کشتن، حمله بردن) و हया (هَیا: زخم، لطمه) و घन (گْهَن: چماق) و ज़ख़्म(زَخْم) هندی، હણવું (هَنْوو: کشتن، حذف کردن) و જંગ (جَنْگ) و જખમ (جَکْهَم: زخم) گجراتی، জখম(جُکْهُو: زخم) بنگالی، «هُوئیک» (کشتن) کلاشی، இம்சை (ایمْتْسای: دردسر، شکنجه، آسیب) تامیلی، హతము (هَتَمو: زخم، آسیب) تلوگو، घन (گْهَن: چماق) اودی و مایثیلی و بیهاری، घण / घणा (گْهَن/ گْهَنا: چماق) و जखम(جَکْهَم: زخم) مراثی، ਘਣ (گْهَن: چماق) و ਜੰਗ (جَنْگ) و ਜ਼ਖ਼ਮ(زَخَم: زخم) پنجابی،
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
عنصری بلخی: «روسپی را محتسب داند زدن شاد باش ای روسپی زن محتسب»
فردوسی توسی: «گهر بیهنر ناپسندست وخوار برین داستان زد یکی هوشیار»
و: «به هومان سپرد آن زمان قلبگاه سپاهی هژبر اوژن و رزمخواه»
منوچهری دامغانی: «چون بمیری آتش اندر تو رسد زنده شوی
چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن»
نظامی گنجوی: «به قدر شغل خود باید زدن لاف که زر دوزی نداند بوریا باف
چه نیکو داستانی زد هنرمند هلیله با هلیله قند با قند»
سعدی شیرازی: «تو در پنجهی شیرمرد اوژنی چه سودت کند پنجهی آهنی؟»
بلند اقبال: نگذرم از مهرت از ابروی خویش خنجر آجین گر کنی از کین تنم»