ریشهی آریایی «*زَیْ» به معنای «بانگ زدن، آواز سر دادن» همتایی در زبانهای اروپایی ندارد و انگار فقط در شاخهی شرقی زبانهای هندواروپایی کهن پدیدار گشته باشد. تنها مشتق مهم از این بن در زبان لیتوانیایی دیده میشود که شاید بنی دخیل از زبانهای ایرانی باشد: žekšeti (هی هی گریستن)، žagata (زاغ)، žegseti (سکسکه کردن).
در زبانهای باستانی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: arqaSxaz (زَخْشَثْرَه: گفتن [اهریمنی]) اوستایی، «زَنگ» (صدای تیز) پهلوی، «زاغ» سغدی، «زَخْس» (صدا زدن، نالیدن) پارتی، ܙܓܐ/ ܙܢܓܐ (زَگّا/ زَنْگا: زنگ) سریانی، զանգակ (زَنْگَک: زنگ) و զանգակատուն(زَنْگاکاتون: ناقوس، برج ناقوسدار) ارمنی کهن، զանկ (زَنْک: زنگ) ارمنی میانه،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی زاده شده است: «زاغ»، «زاغچه»، «زغن»، «زنگ»، «زنگوله»، «گوشبهزنگ»، «[صدای] زنگدار» و شاید «سکسکه» و «زُق زُق کردن» (درد خفیف اندام) پارسی،
در بقیهی زبانهای زندهی ایرانی هم از این ریشه چنین واژگانی زاده شدهاند: «زَخ» (ناله، آواز حزین) و «زَخیدن» (غرغر کردن) و «ژکیدن» (با صدای بلند شکایت کردن) و «بر کسی زاغ گرفتن» (عیبجویی کردن) پارسی قدیم، «زیگ» (بلبل، صلصال) طبری، «تْساخ» (زاغ) و «زَیْگین» (گفتن [اهریمنی]) آسی، «زاغُو» (زاغ) یدغه، «زاغ» عربی، «زاخ» (زاغ) و «زِنْگیل» (زنگوله) و «زِنْگ» (زنگ) کردی، զանգ (زَنْگ) و զանգակածաղիկ (زَنْگاکاتْساغیک: گل زنگولهای) و զանգակատուն (زَنْگاکاتون: ناقوس، برج ناقوسدار) ارمنی، шаң (شَن: زنگ) شور، саң (سَنْگ: زنگ) باشکیر، «چَن/ چَنْگ» (زنگ) ترکی استانبولی، «زِنْگ» (زنگ) ترکی آذری، «چَنْگ» (زنگ، سنج) ترکی اویغوری،
حسندوست «زغن» را از ریشهی «*ghen» هندواروپایی به معنای «گرفتن، به چنگ آوردن» مشتق دانسته و آن را مرکب از دو بخش «اوز: پیشوند» و «گَن: گرفتن» دانسته است. شاهدش هم برای این ترکیب «اویْسگَنَه» سکایی است به معنای «کرکس». این ریشه ممکن است، ولی خویشاوندی «زاغ» و «زغن» محتملتر مینماید.
برخی از لغتنامههای ریشهشناسی «زنگ» را وامی از 鉦 (ژِنْگ) چینی دانستهاند که سازی بوده فلزی شبیه به زنگ، که در جنگها به کار گرفته میشده است. هرچند شباهت این دو کلمه جای توجه دارد، اما قدمت و انتشار زیاد «زنگ» در زبانهای ایرانی کهن احتمال وامواژه بودنش را کاهش میدهد و بعید نیست مسیر وامگیری معکوس بوده و این واژه از زبانهای ایرانی به چینی راه یافته باشد. به ویژه که ریشهاش هم در چینی نامعلوم است و اگر همتبار با «گُنگ» به همین معنا نباشد، خویشاوند دیگری ندارد.
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «چو خورشید پیدا شد از پشت زاغ برآمد به کردار زرین چراغ»
سنایی غزنوی: « چه ماني بهر مرداري چو زاغان اندرين پستي
قفس بشکن چو طاووسان يکي بر پر برين بالا»
خاقانی شروانی: « خاقانی آن کسان که طریق تو میروند زاغاند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بر دشمن و کو مهره بهر دوست؟»
خیام نیشابوری: «هر خر که برو زنگي و زنجيري هست چون به نگري بار برو بيشترست »
هاتفی خراسانی: «شود عاقبت بیضهی زاغ زاغ برد رنج بیهوده طاووس باغ»