ریشهی هندواروپایی «*gher» معنای «دوست داشتن، خواستن، اشتیاق» را میرساند و احتمالا از بن مشابهی به معنای «محکم نگهداشتن، احاطه کردن» که در مدخل «زره» و «یزدگرد» شرحش آمده است. این ریشه در یونانی قدیم cara (خارا) به معنی «شعف و شادمانی» را پدید آورده که شاید jara (خارا) اسپانیایی به معنای «گلسرخ وحشی» از آن مشتق شده باشد. این کلمهی اخیر همان است که بخش دوم اسم ویکتور خارا شیلیایی را میسازد که از رهبران کمونیستهای این کشور بود و به همین خاطر کشته شد. از همین بن در لاتین hortari (تشویق، برانگیختن)، در آلمانی کهن gerno (با رغبت، با خوشحالی)، در آلمانی میانه begern (تقاضا)، و در آلمانی نو begehren (درخواست) و gbern (با رغبت، داوطلبانه) را داریم.
این بن در زبانهای آریایی ریشهی «*زَر» (طلبیدن، مشتاق بودن) را نتیجه داده که در زبانهای کهن ایرانی این واژگان را زاده است: araz (زَرَه: آرزو، امید) اوستایی، «هَرْیَتی» (دوست داشتن) سانسکریت، «سَومَه» (آرزو، میل) سکایی،
این بن در پارسی قدیم کلمهی «زار» به معنای «مشتاق و دوستدار» را زاده که در ترکیب «عاشق زار» و «بیزار» و «بیزاری» و «کارزار» باقی مانده است و اینها به «زاری» در معنای «گریه» یا «نزار» به معنی «ناتوان» ارتباطی ندارد. در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این بن چنین کلماتی برخاستهاند: «اوزَیْلین» (تیمار کردن) آسی، «زِروانَه» (ویار کردن) خراسانی
این واژه در شعر کهن پارسی رواج داشته است:
فردوسی توسی: «بدو گفت رو پیش سام سوار بپرسش که چون آمد از کارزار؟»
خیام نیشابوری: «این کوزه چو من عاشق زاری بودهست در بند سر زلف نگاری بودهست»