رونق


آخرین به روزرسانی:
رونق


         ریشه‌ی سامی‌ «*روق» را به معنای «درخشیدن، تصفیه کردن، والا بودن» گرفته‌اند و واژگانی در عربی از آن مشتق شده‌اند که به نسبت پراکندگی معنایی دارند: «راق» (درخشیدن، تمیز بودن)، «رَوْق» (شاد کردن، پاک کردن)، «رِواق» (گذرگاه سرپوشیده، سایه‌بان)، «راووق» (صافی، آبمیوه‌گیر) و «رَونَق» (محبوبیت، رواج)، «رَوَّق» (پاکیزه کردن)، و «راووق» (پاکیزه کننده، صافی)

کلمات برآمده از این ریشه در زبان‌های سامی دیگر رواج چندانی ندارند، اما دیرینه هستند و مشتق‌هایی به دست داده‌اند که با ریخت و ساخت واژگان پارسی و پهلوی نزدیکی دارند: רוֹק (روق: پر کردن جام) و רְוָוקָא‎ (رَوُوقا: آبمیوه‌گیر، صافی) آرامی، רֹק (رُق: بزاق) و יָרַק (یارَق: تف انداختن) و יֶרֶק (یِرِق: سبزی، گیاه) و יָרַק (یارِق: سبز شدن) عبری، 

حدسم آن است که معنای اصلی این ریشه در زبان‌های سامی کهن «*روق» (پر کردن جام، ابراز کردن) بوده و با ریشه‌های آریایی مشابه در دو جهت تداخل کرده است. یکی با بن «*رَوک» (درخشیدن، برق زدن) و دیگری با بن «*رِپْهْ» (رفتن). به این ترتیب کلماتی مثل «رَوَنْدَک» (متحرک، روان) و «*رَواک» (گذرگاه) پهلوی با این ریشه‌ی سامی درآمیخته‌اند و کلماتی مثل «رونق» و «رواق» را نتیجه داده‌اند. همین دو تنها کلمه‌های این خانواده هستند که در پارسی رواج یافته‌اند. این واژگان در پارسی دیرینه‌اند و فراوان در شعر به کار گرفته شده‌اند و اغلب با مشتق‌های فعل «رفتن» جفت شده‌اند:

فردوسی توسی: «چو دارا به اسپ اندر آورد پای                 شکسته رواق اندر آمد ز جای»

نظامی گنجوی: «گرت خورشید خوانم نیز هستی                  که مه را در فلک رونق شکستی»

حافظ شیرازی: «ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند   عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند»

         و: «رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست                 کرم نما و فرود آ، که خانه خانه‌ی توست»

مولانای بلخی: «امروز دیدم یار را، آن رونق هر کار را         می‌شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی»