ریشهی پیشاهندواروپایی «*red» به معنای «تراشیدن، خراشیدن، جویدن» در زبانهای اروپایی کهن این واژگان را پدید آورده است: radere (تراشیدن، خراشیدن) و rodere (جویدن) و rastrum (کلنگ) و abradere (زدودن، تراشیدن) و corrosionem (فرسایش) و radula (تیغ) و rasitare (خاراندن) و rasus (تراشیده، خراشیده) و eradere (پاکتراشی، ریشهکن کردن) و ratus (موش صحرایی) و rostrum (جایگاه سخنران) و tabula rasa (لوح سفید) لاتین، Ratze (موش صحرایی) آلمانی کهن، corroder (فرسایش یافتن، خورده شدن فلز؛ قرن چهاردهم) و corrosion (فرسایش) و rascler (براده، تراشه، آشغال) و rasche (زخم، ریش) و rat (موش صحرایی) و raser (ریش تراشیدن) و razor (تیغ) فرانسوی کهن، ræt (موش صحرایی) انگلیسی کهن، radan (موش صحرایی) گالیک، ratta (موش صحرایی) ساکسونی کهن، ratte (موش صحرایی) هلندی میانه، rahein (ریش و مو تراشیدن) برتون،
در زبانهای اروپایی نو هم از این بن چنین کلماتی مشتق شدهاند: rhathu (ساییدن، سمباده زدن) ولش، corrosion (فرسایش) و éroder (جویدن) و erosion (جویدن، خوردن) و rascaille (اوباش، الواط) و rache (زخم، ریش) فرانسوی، rascar (تراشیدن، خراشیدن) و rata (موش صحرایی) اسپانیایی، raschina (خارش) و ratto (موش صحرایی) ایتالیایی، raster (مساحی کردن زمین) و ratte (موش صحرایی) آلمانی، rat (موش صحرایی) هلندی، rotte (موش صحرایی) دانمارکی،
در زبان انگلیسی از این بن چنین لغاتی را سراغ داریم: abrade (زدودن، تراشیدن؛ ۱۶۷۰م.)، abrasion (زدایش، سایش؛ ۱۶۵۰م.)، corrode (فرسایش یافتن، خورده شدن فلز؛ اواخر قرن چهاردهم)، corrosion (فرسایش؛ ۱۴۰۰م.)، erase (ریشهکن کردن، پاک تراشیدن؛ ۱۶۰۰م.)، erode (جویدن؛ ۱۶۱۰م.)، erosion (جویدن، خوردن؛ ۱۵۴۰م.)، radula (چاقوی جراحی؛ ۱۷۵۳م.، زبان نرمتنان؛ ۱۸۵۳م.)، rascal (اوباش، فرومایه؛ میانهی قرن چهاردهم)، rase (لایهبرداری، زدودن؛ اواخر قرن چهاردهم)، rash (جوش پوست، ریش و زخم؛ ۱۷۰۹م.)، rasterize (مساحی کردن، [در رایانه] مسطح کردن شکل)، rat (موش صحرایی)، rodent (جونده؛ ۱۸۳۵م.)، raze (پاک تراشیدن، منهدم کردن؛ ۱۵۴۰م.)، razor (تیغ؛ ۱۳۰۰م.)،
در زبانهای آریایی این بن به ریشهی «*رَنْد» و «*رَیْک» تبدیل شده و همان معنای اصلی «تراشیدن، خراشیدن» را حفظ کرده است. در زبانهای ایرانی کهن چنین واژگانی از اینجا برخاستهاند: «رَدَتی» (بریدن، جویدن) و «رَدَنَه» (دندان زدن، گاز) و «رَدَه» (جونده، دندان) و «ریکْهَتی» (خراشیدن) و «رِکْهَه» (خراشیدگی) سانسکریت، «رَنْدیدَن» (خاراندن) پهلوی، «*رْرَن» (خاراندن، خراشیدن) و «وَرَّد» (خراشیدن) و «رَیْنْدون» (صاف و هموار کردن) و «رَیْس» (سوهان) سکایی،
در زبانهای ایرانی نو هم ریشهی «*رند» این کلمات را ساخته است: «رنده» و «ریش» (زخم) و «دل ریش شدن» و «ریش ریش» و «استخوانرنگ/ استخوانرند» (کرکس هما) پارسی، «رَندیدن» (خاراندن) و «رَستَن» (شانه کردن) و «لیزه» (سنباده، رنده) پارسی قدیم، «لِسَه» (رنده) و «داسرَند» (رندهی نجاری) فارسی افغانی، «زَرِند» (خاراندن) وخی، «رُند» (خاراندن) اشکاشمی، «رَنْت» (زدودن، جارو زدن) یغنابی، «رین/ رینین» (خراشیدن) کردی، «رَنَه» (رنده) گورانی، «رَنَّه» (رنده) تالشی، «رَنْد/ رَسْتَه» (کاویدن، شانه زدن) بلوچی، «ییران/ آران» (شانه کردن) بشگردی، «رَنْدَج» (رنده) عربی، «رِنْدِه» (رنده) و «رِنْدَه» (خاراندن) ترکی و آلبانیایی، ըռենտե (اِرِنْتِه: رنده) و ռանդա (رَنْدَه: رندیدن، خاراندن) ارمنی، рæндун (رَیْنْدون: اتو کردن، صاف کردن) آسی،
«رنده» در زبانهای اروپای مرکزی هم وامگیری شده است: ренде́ (رِنْدِه) بلغاری و مقدونی و صربی-کروآتی، rentes (رِنْتِس) یونانی، rindea رومانیایی
«رنده» و مشتقهایش در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند و به ویژه ابوسعید ابیالخیر آن را زیبا و فراوان به کار گرفته است:
« نیست بیغصه به گیتی هیچ کار در زمانه هیچ شخص آسوده نیست
رنده میباید چنانک آید ز پیش کار گیتی بر کسی پیموده نیست»
و: « چون تیشه مباش و جمله بر خود متراش چون رنده ز کار خویش بیبهره مباش
تعلیم ز اره گیر در امر معاش نیمی سوی خود میکش و نیمی میپاش»
و: « تا چند سخن تراشی و رنده زنی تا کی به هدف تیر پراکنده زنی
گر یک ورق از علم خموشی خوانی بسیار بدین گفت و شنو خنده زنی»
ناصرخسرو: « به روز و شب همی کاهد تن مسکین من زیرا
به رندهی روز و سوهان شبم دایم همی رندی»
خاقانی شروانی: « به ریزه رندهی او هم چو جعد زنگی پیر
به نوک تیشهي او هم چو زلف رومی شاب»
مولانای بلخی: « تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی»