ریشهی پیشاهندواروپایی «*wer» به معنای «خم کردن» مشتقی است از «*wart» که نیای «گردیدن» در پارسی است. از این بن در زبانهای اروپایی طیفی وسیع از واژگان زاده شدهاند. در زبانهای اروپایی کهن این کلمات از این بن برخاستهاند: rafh (رافِه: سجاف، بخیه) و rafidew (رافیدِئو: دوختن) و rafeus (رافِئوس: خیاط) و rapswidia (راپْسودیا: سرود، منظومهی حماسی) و rapswdos (راپْسودُس: خنیاگر، سراینده؛ در اصل یعنی: دوزنده و بخیهزنندهی بیتها به هم) و raptein (راپْتِئین: دوختن، بخیه زدن) و rapidos (رافیدُوس: سوزن) و rheombos (رِئْومْبُوس: چرخه، مسیر حلقوی، دایرهی زنگی) یونانی، adversus (دشمنی، مخالفت) و avertere (رویگردان شدن: ab: از + vertere: خمیدن، چرخیدن) و anniversarium (سالگرد: anni: سال + vers: گردش) و controversia (بر کسی شوریدن، با کسی دشمنی ورزیدن) و convertere (دگرگون شدن، چرخش کردن) و convergere (با هم برخورد کردن، تقاطع) و obversus (مقابل، رویارو) و evertere (سر و ته کردن، برانداختن) و perversus (واژگونگی، کژی) و pervertere (براندازی، به گناه انداختن) و rhapsodia (شعر حماسی) و rhombus (لوزی) و prosa oratio/ prosa (نثر، داستان، در اصل یعنی: گفتار سرراست) و universum (همگان، همهچیز) و verbena (گیاه مقدس، در اصل یعنی: [دارای ساقهی] خمیده) و vermis (کرم) و vermiculum (کرم کوچک، نام لارو حشرهای که از آن رنگ قرمز میگرفتند) لاتین، innanverðr (به سمت داخل) و reista (خمیدگی، پیچش) و urðr (بخت، تصادف) و reiðr (خشمگین، آزرده) و riða (چرخش، پیچ) و ormr (کرم) و virgill (طناب) و rangr (خطا، نادرست) نُردیک کهن، advers (ضد، رقیب؛ قرن سیزدهم) و avers (رویگردانی، ضدیت) و avertir (رویگردان شدن، چرخیدن) و controversie (منازعه، دعوا) و convertir (به دینی گرویدن) و divertir (منحرف کردن؛ قرن چهاردهم) و pervertir (خراب کردن، فاسد کردن؛ قرن دوازدهم) و prose (نثر، روایت) و revertir (بازگشتن، به خود آمدن) و ribaut (یاغی، عاشقپیشه) و univers (جهان؛ قرن دوازدهم) و vermeil (قرمز؛ قرن یازدهم) و vermin (جانور موذی، قرن دوازدهم) فرانسوی کهن، inweard (به سوی داخل) و stælwierðe (خوشنیت، با اراده) و wearpan (خم کردن، پیچاندن) و wyrd (تصادف، بخت) و wurm (کرم) و wyrgan (خفه کردن، طناب انداختن دور گردن) و weorþ (مهم، ارزشمند) و wræððu (خشم) و wrað (خشمگین) و wriða (قید، بند) و wriðan (پیچاندن، شکنجه دادن) و wernkan (پیچاندن) و wriðan (خم شدن، تا کردن) انگلیسی کهن، inwaert (به سمت داخل) و wringhen (فشردن، پیچاندن) و wrist (مچ، مفصل) و wranc (خطا، نادرست) هلندی میانه، inwart (به سوی داخل) و wurt (تصادف، بخت) و wurm (کرم) و wurgen (خفه کردن) و reid (چرخیده، پیچانده) و ridan (چرخیدن، گردیدن) و renken (پیچاندن) و ringan (فشردن، پیچاندن) آلمانی کهن، vruteti (چرخیدن، گردش کردن) و vrusta (ورزشگاه) اسلاوی کهن کلیسایی، wurd (تصادف، بخت) و wurm (کرم) ساکسونی کهن، wurm (کرم) و wringa (فشردن، پیچاندن) و wrist (مچ، مفصل) و wreth (اهریمنی، پلید) فریزی کهن، waurms (کرم، مار) گُتی، frith (ضد، مقابل) ایرلندی کهن
در زبانهای اروپایی نو هم این واژگان را از این تبار سراغ داریم: adverse (ضد، رقیب) و guêtre (وصلهی لباس دهقانان) و extrovert (برونگرا) و invertir (منحرف کردن، جهت چیزی را عوض کردن) و malversation (تباهکاری، فساد) و malverser (جرم مرتکب شدن) و prose (نثر، روایت) و rhapsodie (شعر حماسی) و vermeil (قرمز) و version (نسخه) فرانسوی، vermicelli (ورمیشل، نوعی ماکارونی، در اصل یعنی: کرم کوچک) ایتالیایی، verst (واحد طول، حدود یک کیلومتر) و vertet (چرخیدن، گردش کردن) و vreteno (دوک ریسندگی) روسی، wurm (کرم) و würgen (خفه کردن) و renken (پیچاندن) و warden (گشتن، بدل شدن) آلمانی، worm (کرم) و wringen (فشردن، پیچاندن) و wrang (خطا، نادرست) هلندی، vrang (غلط، کج) دانمارکی، verčiu (چرخیدن) لیتوانیایی،
در زبان انگلیسی مشتقهای این ریشه عبارتند از: adverse (ضد، مخالف؛ اواخر قرن چهاردهم)، anniversary (سالگرد؛ ۱۲۰۰م.)، averse (رویگردانی، ضدیت؛ میانهی قرن پانزدهم)، avert (منحرف شدن، روی تافتن؛ میانهی قرن پانزدهم)، awry (خمیده، کج؛ اواخر قرن چهاردهم)، controversy (کشمکش، منازعه؛ اواخر قرن چهاردهم)، converge (قِران کردن، همگرا شدن؛ ۱۶۹۰م.)، converse (واژگونه، برعکس)، convert (به دینی نو گرویدن؛ ۱۳۰۰م.)، diverge (واگرا شدن، منحرف شدن؛ ۱۶۶۰م.)، divert (منحرف کردن؛ اوایل قرن پانزدهم)، evert (سر و ته کردن، برانداختن؛ ۱۵۳۰م.)، extroversion (پشت و رو شدگی؛ میانهی قرن هفدهم)، extrovert (برونگرا، بیانگر؛ ۱۹۱۶م.)، gaiter (وصلهی چرمی شلوار؛ ۱۷۷۵م.)، introrse (به سوی داخل، تویی، کوتاه شدهی introversus؛ ۱۸۳۱م.)، introvert (درونگرایی، به تو چرخیدن؛ ۱۶۵۰م.، [در جانورشناسی] به درون چرخیدن اندامها؛ ۱۸۷۸م.)، invert (جهت چیزی را عوض کردن، معکوس کردن مسیر؛ ۱۵۳۰م.)، inward (به سوی درون؛ )، malversation (تباهکاری، فساد اداری؛ ۱۵۴۰م.)، obverse (به جلو چرخیدن؛ ۱۶۵۰م.)، peevish/ pervert (از راه راست منحرف کردن، به گناه انداختن؛ اواخر قرن چهاردهم)، prose (نثر، روایت
۱۳۰۰م.)، raphe ([در آناتومی] درز، بخیه، ناحیهای در مغز؛ ۱۷۵۳م.)، reverberate (پس زدن، دفع کردن؛ ۱۵۷۰م.)، revert (به خود آمدن، هشیار شدن؛ ۱۳۰۰م.)، rhabdomancy (با ریختن میله یا سوزن فال گرفتن؛ ۱۶۴۰م.)، rhapsody (شعر حماسی؛ ۱۵۴۰م.)، rhombus/ rhombus (لوزی؛ ۱۵۷۰م.)، ribald (توهینآمیز، تهاجمی؛ ۱۵۰۰م.)، sinistrorse ([در گیاهشناسی] چپگرد بودن، رویش اندامهای گیاهی؛ ۱۸۵۶م.)، stalwart (با همت، خوشنیت؛ اواخر قرن چهاردهم)، subvert (نابود کردن، ریشهکن کردن؛ اواخر قرن چهاردهم)، tergiversate (مرتد شدن؛ ۱۶۵۰م.)، transverse (عرضِ جایی را طی کردن، قطع کردن مسیر؛ اوایل قرن پانزدهم)، universe (جهان؛ ۱۵۸۰م.)، verbena ([در گیاهشناسی] تیرهی شاهپسند؛ ۱۵۶۰م.)، verge (مایل شدن، خمیدن؛ ۱۶۰۰م.)، vermeil (قرمز؛ اواخر قرن چهاردهم)، vermicelli (ورمیشل، نوعی ماکارونی؛ ۱۶۶۰م.)، vermicular (کرم کوچک، انگلی؛ ۱۶۵۰م.)، vermiform (شبیه کرم، کرمسان؛ ۱۷۳۰م.)، vermin (جانور موذی؛ ۱۳۰۰م.)، versatile (منعطف، پر پیچ و خم؛ ۱۶۰۰م.)، verse (شعر، در اصل یعنی سطر و خط؛ اواخر قرن چهاردهم)، version (نسخه، متن ترجمه شده؛ ۱۵۸۰م.)، versus ([در حقوق] هریک از دو طرف دعوا؛ میانهی قرن پانزدهم)، vertebra (ستون فقرات؛ اوایل قرن پانزدهم)، vertex ([در هندسه] نوک، رأس؛ ۱۵۶۰م.)، vertigo (سرگیجه؛ اوایل قرن پانزدهم)، vervain (گل ماهور، گل شاهپسند؛ اواخر قرن چهاردهم)، vortex (گرداب؛ ۱۶۵۰م.)، -ward (سمت، جانب)، warp (خم کردن، پیچاندن)، weird (عجیب، غریب؛ ۱۴۰۰م.)، worm (کرم)، worry (نگران، مضطرب؛ ۱۳۰۰م.)، valuable (مهم، ارزشمند)، worth (ارزش، اهمیت، تبدیل شدن)، wrap (پیچیدن، در لفاف نهادن؛ اوایل قرن چهاردهم)، wrangle (کشتی گرفتن)، wrath (خشم)، wreath (مقید، طناب پیچ)، wrench (پیچاندن)، wrest (خمیدگی)، wrestle (کشتی گرفتن؛ قرن سیزدهم)، wriggle (وول خوردن؛ اواخر قرن پانزدهم)، wrinkle (چین خوردن؛ اوایل قرن پانزدهم)، wrist (مچ)، wring (فشردن، پیچاندن)، writhe (تا شدن، خم کردن)، wrong (نادرست، خطا)، wroth (آزردگی، دلخوری)، wry (کج و کوله؛ ۱۵۲۰م.)
در زبانهای ایرانی این ریشه بسیار زایا بوده، و در مدخل مربوط به «گردیدن» بدان پرداختهام. گذشته از آنچه آنجا ذکر شده، این واژهها از این بن برخاستهاند: «هورکی» (چرخ) هیتی، teraw (پیچ خوردن، چرخیدن) اوستایی، و همچنین کلمهی پارسی و عربی «رَفو» و रफ़ू (رَفو) در هندی به معنای «دوختن پارگی، ترمیم پارچه» که از یونانی وامگیری شده است.
رفو در شعر پارسی فراوان به کار گرفته شده است و بیش از هزار سال قدمت دارد:
خاقانی شروانی: «گر پردهدری کند تف صبح از دود دلش رفوگر آرم»
و: «نتواند آفتاب رفو کردن آن لباس کاندر سماع عشق دریدم به صبحگاه»
مولانای بلخی: «شرح بدادمی ولی پشت دل تو بشکند شیشهی دل چو بشکنی سود نداردت رفو»
جامی: «ز هر تار حکمت که او تافتهست دو صد خرقهی تن رفو یافتهست»
پروین اعتصامی: «بِه که ما با یکدگر باشیم دوست پارگی خُرد است و امید رفوست»