رفتار


آخرین به روزرسانی:
رفتار


          ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*hrep» به معنای «رفتن، حرکت کردن» در زبان‌های اروپایی کهن این مشتق‌ها را به دست داده است: reptilis (خزنده) و repere (خزیدن) و irreptionem (به داخل جایی خزیدن) و obrepere (به سمت چیزی خزیدن، چیزی را کش رفتن) لاتین، reptile (خزنده؛ اوایل قرن چهاردهم) فرانسوی کهن، reptil (خزنده) انگلیسی میانه، reben (جنبیدن) و rebe (جوانه، نهال) آلمانی میانه، reb (نیرنگ) ایرلندی میانه، 

         واژگان برخاسته از این بن در زبان‌های زنده‌ی اروپایی چنین‌اند: reptile (خزنده؛ اواخر قرن چهاردهم) و irreption (خریدن به داخل؛ ۱۵۹۰م.) و obreption (با دوز و کلک چیزی را به دست آوردن) و Reptilia (رده‌ی خزندگان؛ میانه‌ی قرن هفدهم) انگلیسی، 

         در زبان‌های آریایی این بن به ریشه‌ی «*رِبْهْ» تبدیل شده که همان «رفتن» را می‌رساند و در زبان‌های باستانی ایرانی این کلمات از آن زاده شده‌اند: nAwur (رووان: روان، جاری) و nAwru (اورْوان: روح، روان) و mAr (رام: متحرک، صفت باد) اوستایی، उरु ؟ (اورو: رهایی، میدان حرکت) سانسکریت، «*رونْتَک» (بلبل، که در متن کتسیاس به صورت runtakhs/ رونْتاکِس یونانی ثبت شده) پارسی باستان، «رَفْتَن» و «رووان» (روان) و «رَفْتاریهْ» (رفتار) و «رَواگ/ رَواک» (رواج) پهلوی، «رَوْ» (رفتن) و «رووانَگان» (خیرات) و «رووان» (روح، روان) تورفانی، «رووان» (روح، روان) پارتی، «روان/ اروان» (روان) سغدی، «اروان» (روان) خوارزمی، ուրու (اورو: روح، شبح) ارمنی کهن، 

         در پارسی از این ریشه این واژگان برآمده‌اند: «رفتار»، «روش»، «روش‌شناسی»، «رفتن»، «رفتارشناسی»، «روان»، «روانی»، «روانشناسی»‌، «روانپزشکی»، «روان‌پریشی»، «روان‌نژندی»، «روانکاوی»، «راندن»، «راننده»، «تاکسیرانی»، «اتوبوسرانی»، «قایقران»، «کشتیرانی»، «سخنرانی»، «رانش [زمین]»، «روند»، «روا»، «روایی»، «ناروا»، «رمیدن»، «رم کردن»، «رونده»، «راهرو»، «پیاده‌رو»، «رهرو»، «پیشرو»، «زیاده‌روی»، «تندروی»، «کندرو»، «تندرو»، «رُند» (بلبل)، «روانه»، «رونده»، . 

حدس می‌زنم بن عربی «*روج» هم بومی نباشد و از این همین ریشه‌ی آریایی وامگیری شده باشد. واژگان مشتق از این بن بیشتر در پارسی دیده می‌شوند و این بن در سایر زبان‌های سامی دیده نمی‌شود. به نظرم روشن است که این بن از صرف شدن «رواگ/ رواک» پهلوی و دگردیسی‌اش به «رواج» عربی پدید آمده است. کلمات برخاسته از آن عبارتند از: «رواج»، «مروج»، «ترویج»، «رایج»،

واژه‌ی دیگری که فکر می‌کنم از این ریشه برآمده، «روال» است. این واژه‌ ریشه‌ی مشخصی ندارد و بحث چندانی هم درباره‌اش انجام نشده است. این کلمه کهن بوده و به احتمال زیاد خاستگاهش زبان خوارزمی یا سغدی بوده و شکلی گویشی از همان «روند/ روش» محسوب می‌شده است، این نمونه‌ها در شعر کهن در این مورد روشنگر هستند:

جهان ملک خاتون: « نظر بر حال زارم چون نداری              روال کار ما زین خوبتر کن»

اثیرالدین اخسیکتی: « ترسم به روالی خبر افتد که از این جاست 

این سیم که امروز همی بارم بر زر»

         در سایر زبان‌های ایرانی از این بن چنین واژگانی پدید آمده‌اند: «رَیْوْز» (مجهز) آسی، «رُئین/ رَوین» (گریختن) کردی، «رَچی/ رَهی» (رفتن) و «رَوُوک» (شتر یا اسب تندرو) بلوچی، «رَهْدَن» (رفتن) بختیاری، «لَورِدَل» (مجاز) و «لَورِیَنَه» (مشروعیت) پشتون، «رَفْتَن» اردو، ուրուական (اوروآکان: تخیلی، ذهنی، شبح، بت) و ուրվական (اورْوَکان: روح، شبح) ارمنی، «رَواج/ رَواچ» (رواج) ترکی، 

रफ़्तन (رَفْتَن: درگذشتن، مردن) هندی هم از پارسی گرفته شده است.

         در شعر و ادب پارسی مشتق‌های این ریشه فراوان به کار گرفته شده است. هرچند معنای بسیاری از این واژگان در گذر زمان دگرگون شده و مثلا «رفتار» در ابتدای کار «حرکت، آمدن» معنی می‌داده است، چنان که حافظ می‌گوید: 

«پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت                     سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست»

و فردوسی از این کلمه حرکت مهره‌های شترنج را مراد کرده است:

«پیاده بدانند و پیل و سپاه                                            رخ و اسب و رفتار فرزین و شاه»

باقی این کلمات هم در هر دوره معناهایی خاص داشته‌اند:

فردوسی توسی: «رسیدند پس یک به دیگر فراز          سخن راندند آشکارا و راز»

حافظ شیرازی: «تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند        عرصه‌ی شترنج رندان را مجال شاه نیست»

مولانای بلخی: «در پری‌خوانی یکی دل کرده گم                 بر نجوم آن دیگری بنهاده سم

این روشها مختلف بیند برون             زان خیالات ملون ز اندرون» 

پروین اعتصامی: «در رواج کار خود چون من بکوش  هرکه را پرشیرتر بینی بدوش»