ریشهی پیشاهندواروپایی «*lei/ *lisko» به معنای «لزج، لعابی» چندین بن ایجاد کرده که یکی از آنها «لیپید» (چربی) و یکی دیگر «*erek/ *ergh/ *rik/ *lewh» (شپش، کرم) را به دست داده است. این بن در زبانهای اروپایی کهن چنین مشتقهایی را زاده است: ricinus (شپش) limus (چرک) لاتین، lus (شپش) نُردیک کهن و انگلیسی کهن و آلمانی کهن و فریزی کهن و ساکسونی کهن، laou (شپش) برتون، luus (شپش) هلندی میانه،
erce (کنه) و slienas (تُف) لتونیایی، erke (شپش، کرم) لیتوانیایی، rici (شپش) کاتالان، ricin (زهر روغنی گیاهی) فرانسوی و انگلیسی و رومانیایی، Rizinus (شپش) آلمانی، ricina (شپش) ایتالیایی، ricino (شپش) اسپانیایی، llau (شپش) و lleuen (شپشو) ولش، ricin (زهر روغنی گیاهی) و louse (شپش) و lice (شپشها) انگلیسی، luis (شپش) هلندی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*ریشْکَه» تبدیل شده که همان «شپش» معنی میدهد. در زبانهای باستانی ایرانی از این خاستگاه چنین واژگانی برخاستهاند که همگی «رشک، شپش» معنی میدهند: रिक्षा (ریکْسا) و «لیکْگْها» و «نیکْسا» سانسکریت، «ریشْک» پهلوی، «رشک» سغدی،
در زبانهای ایرانی نو هم از این ریشه این واژگان مشتق شدهاند: «رِشک» (شپش، تخم شپش) و «رِشْکا» (زخم پشت گوش) پارسی، rriqër آلبانیایی، «رَخْچ» (رشک) شغنی، «ریشْکُو» یدغه، «لیسکا» (شپش) آسی، «ریشْک» بلوچی، «رَخْچ» (شپش) و «رَخْشین» (شپشو) روشانی، «ریچَه» (شپش) و «ریچَن» (شپشو) و «رَش» (چرک) پشتون، «رِشْکا» (برافروختگی چهرهی کودکان) خراسانی،
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی به جا ماندهاند: লেখি (لِکْهی: شپش) آسامی، নিকী (نیکی: شپش) بنگالی، લીખ (لیکْهْ: شپش) گجراتی، लीख (لیکْهْ: شپش) هندی و مَراثی،
کلمهی «رِشک» در زبان ادبی پارسی چندان رایج نبوده و بیشتر در هجو به کار گرفته میشده است. چنان که ابوالخطیر منجم میگوید: «مخرج گند جهنم دهنش محشر رشک و شپش پیرهنش»