خلط


آخرین به روزرسانی:
خلط


         بن عربی «*خلط» به معنای «درهم آمیختن» در زبان‌های سامی دیگر وجود ندارد و تنها تک و توک کلماتی از این دست در آرامی جدید داریم که احتمالا از عربی وامگیری شده است. بنابراین به احتمال زیاد دخیل بوده و از زبان‌های دیگر به عربی راه یافته باشد. شاخه‌زایی این بن در زبان پارسی بیش از عربی بوده و بعید نیست تحریفی از ریشه‌ای پارسی باشد. 

         در پارسی از این ریشه چنین کلماتی برخاسته‌اند: «خِلط»، «خَلط (کردن/ مبحث/...)»،‌ «مخلوط»، «اختلاط»، «مخالط»، «مختلط»، «اخلاط»، 

         در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی زاده شده‌اند: «خَلَط/ یُخالِط» (درآمیختن، معاشرت کردن) و «مَخْلوط» و «خَلّاط» (همزن، دستگاه مخلوط‌کن) و «إِخْتَلَط» (آمیخته شدن، گیج شدن) و «خَلِیط» (قاطی‌پاطی، درهم برهم) عربی، «مَخْلوط» ازبکی و ترکی آذری و استانبولی، «مَهْلوت» (مخلوط) و «هَلیتَه» (آلیاژ، ترکیب) ترکی نو، «مَخْلوط» و «اِخْتِلاط» اردو، 

         در شعر و ادب پارسی این واژگان کاربردی گسترده داشته‌اند:

ناصرخسروی قبادیانی: «تنست یا جان یا عقل یا روان که من است       

و یا چو خلط شده اسب بود و مرد سوار»

مولانای بلخی: « ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل   در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونه‌ای؟»

ادیب‌الممالک فراهانی: «گُهِ بینی بر آن مخلوط کرده              کثافت کاریِ مضبوط کرده »

پروین اعتصامی: « بدین گونه روشن نبودی و پاک               به هم بود مخلوط الماس و خاک »