ریشهی پیشاهندواروپایی «*krem/ *kremh/ *skrem» معنای «رفتن، جنبیدن» را میرساند و با بن «*sker/ *ker» به معنای «شتافتن» خویشاوند است. در زبانهای اروپایی کهن این ریشه کلماتی از این دست را پدید آورده است: skandalon (سْکَنْدالُون: وسوسه، تله، دسیسه) و skirtaw (سْکیرْتاو: فوران کردن، جهیدن، آشفته شدن) و skarqmos (سْکارْثْمُوس: رقص، پرش) یونانی، scandere (بالارفتن، صعود کردن، سرودن شعر) و scala (نردبان، طبقه) و scalae (پله) و scandalum (وسوسه، تله) لاتین، eschelon (نردبان) فرانسوی کهن، scanne (علامت زدن شعر برای تعیین وزن) انگلیسی میانه،
در زبانهای زندهی اروپایی از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: echelon (آرایش نظامی شبیه نردبان) و scandale (آبروریزی) و sclandre (دسیسه چیدن، آبرو بردن) و scandre (آواز خواندن، شعر خواندن) فرانسوی، sandire (شعر خواندن، دکلمه کردن) ایتالیایی، scandalol (آبروریزی) کاتالان، skandal (آبروریزی) چک و آلمانی، esclandalo (آبروریزی) و escandir (شعر خواندن، دکلمه کردن) اسپانیایی و پرتغالی، skandaali (آبروریزی) و skandeerata (دکلمه کردن شعر) فنلاندی، skandera (شعر خواندن) سوئدی، skandale (آبروریزی) دانمارکی، skandalo (آبروریزی) اسپرانتو، сканда́л (سْکانْدال: آبروریزی) روسی و بلاروسی و اوکراینی و بلغاری و صربی-کروآتی، transcend (فراسو رفتن؛ میانهی قرن چهاردهم) و scale (درجه، مقیاس؛ ۱۳۰۰م.) و scalate (ارتقا یافتن، بالا رفتن) و scandal (آبروریزی) و scan (شعر سرودن؛ اوایل قرن چهاردهم، تحقیق ریزبینانه؛ ۱۷۰۶م.) و descend (نزول، پایین رفتن) و ascend (صعود کردن؛ اواخر قرن چهاردهم) و scantling (تخمین زدن اندازه؛ ۱۵۲۰م.) و scansion (وزن عروضی شعر)
این بن در زبانهای آریایی سه ریشهی «*خْرَم» (رفتن، گام زدن) و «*چَم» (گردش کردن، حرکت) و «*کَرْز» (جنبیدن) را به دست داده است. از آخری احتمالا «کَرزایْ» (نام شخصی) پشتو و از میان «چمیدن» و «چمان» پارسی مشتقشدهاند. اما بیشترین زایندگی را ریشهی «*خْرَم» داشته که این واژگان را در زبانهای ایرانی کهن پدید آورده است: क्रामति (کْرامَتی: راه رفتن) و क्रम (کْرَمَه: روش، گام، قاعده) و कालक्रम (کالَهکْرَمَه: وقفهی زمانی، مکث) و प्रक्रम (پْرَکْرَمَه: ترتیب، توالی) و परिक्रमा (پَریکْرَما: مدار، مسیر) و सम्क्रम (سَمْکْرَمَه: پل، جاده) و आक्रमति (آکْرَمَتی: به سوی چیزی رفتن) و स्कन्द् (سْکَنْد: برخاستن، فراز رفتن) و स्कन्दति (سْکَنْدَتی: پریدن، جهیدن، فوران کردن) و स्कन्ध (سْکَنْدْهَه: بدنه، کتف) و छन्दस् (چَنْدَس: میل، اشتیاق، وزن عروضی شعر) و आस्क्र (آسْکْرَه: تهاجم، اتحاد) سانسکریت، «سَنْکَمَه» (جاده، پل) و «کَمَتی» (به سوی چیزی رفتن) و «کْهانْدْهَه» (کتف، تنه) پالی،𑀔𑀁𑀥 (کْهامْدْهَه: کتف، تنه) پراکریت مهاراستری، «سانْکَمَه» (پل) و 𑀓𑀫𑁆𑀫𑀤𑀺 (کَمَّدی: به جانب کسی رفتن) پراکریت، «آخْرامیتی» (خرامیدن، رفتن) پارسی باستان، «آخْرامیدَن» (خرامیدن، رفتن) و «چَنْدیدَن» (تکان خوردن) و «ویزَنْد» (جنبش) و «بومچَنْدَگ» (زمینلرزه) پهلوی، «چَنْد» (لرزیدن) و «چَم» (دویدن) و «چَمَغ» (جنبش، حرکت) پارتی، «چَن/ چَنّ» (لرزیدن) تورفانی، «غْرام/ خْرام» (خرامیدن) سغدی، «تْرامَتِه» (خرامیدن) ختنی، «تْچامَه» (ملخ) سکایی، «چَنْدَگ» (لرزیدن) زبور پهلوی،
در پارسی از اینجا چنین کلماتی برخاستهاند: «خرامیدن»، «خرامش»، «خرام»، «خرمن» (در اصل یعنی: [از پوست] بیرون آمده)، «خرمنکوب»، «خرمنگاه»، «چمیدن»، «چندش»، «چمن»، «سکندری [خوردن]»،
در پارسی قدیم هم از اینجا چنین کلماتی را داشتهایم: «چندیدن» (تکان خوردن، لرزیدن)، «چندَه» (تازیانه)، «سکند» (همبستری)، «چمان»،
حدسم آن است که نام «چمران» و «جماران» هم از همین ریشه برآمده و هردو جاینامی به معنای «گردشگاه، مدرسه» باشد.
در سایر زبانهای ایرانی زنده هم این واژهها هم از این بن زاده شدهاند: «خورْمانی» (خرمن) و «کورْم» (گودال انبار غله) و «چَنْدَگ» (لرزیدن) و «چَنْدینَغ» (لرزاندن) بلوچی، «چِرام» (خرمنگاه) و «چیرامْن» (خرمن) و «چیریمْد» (خرامیدن) و «چْرِنْگْتو» (وارد شدن) وخی، «خورُم» (خرمن) یدغه، «کْهَمُور» (خرمنکوبی) پراچی، хиромидан (خیرُومیدَن: خرامیدن) تاجیکی، «کَیْرْزین» (لرزیدن) آسی، «هَرْمَن» (خرمن) ترکمنی، հառման / խարման (هَرْمَن/ خَرْمَن: خرمن) و «چِم/ چِمیل» (پیادهروی) و «چِمَکان» (چمان، خرامنده) و «چِماران» (مکتب، دبیرستان) ارمنی، «خیرْمَن» (خرمن) ترکی آذری، қырман (قیرْمَن: خرمن) قزاقی و قرقیزی، ხარმანი (خَرْمَنی: خرمن) گرجی لاز، хирмон (خیرْمُن: خرمن) ازبکی، «چَم» (رقص) و «چَم زَدَن» (رقصیدن) پارسی افغانی،
در زبانهای هندی از این ریشه چنین واژگانی را میشناسیم: क्रम (کْرَم: روش، گام) و कार्यक्रम(کاریَهکْرَم: برنامه) و प्रक्रम (پْرَکْرَم: روند، ترتیب) و परिक्रमा (پَریکْرَما: مدار) و साँका (ساکا: پل) و कंधा (کَنْدْها: کتف) هندی، সাঁকু (خاکو: مسیر) و সাঙ্কো (سَنْکُو: پل) و কান্ধ(کَنْدهُو: کتف) و কান্ধুলি (کَنْدْهولی: نوعی ماهی، در اصل یعنی: کتف پردار) آسامی، সাঁকো (ساکُو: پل خیزرانی) و কাঁধ(کادْهْ: کتف) بنگالی، सांकव (سانْکَوْ: مسیر، سلوک) و खांदा(کْهانْدا: کتف) مراثی، ਕੰਧ (کانْدْهْ: کتف) پنجابی،
این واژگان هم از این ریشه در زبانهای دیگر وامگیری شدهاند: ꦏꦿꦩ (کْرَمَه: سلوک، ادب) جاوهای، «کْرُومُو» (رفتار، سلوک) اندونزیایی، साँगु (ساگو: جاده، پل) و काँध(کادْهْ: کتف) نپالی، харман (هَرْمَن: خرمن) بلغاری و مقدونی، harman (خرمن) رومانیایی، ха̀рман (خَرمَن) صربی-کروآتی، хирма́н (خیرْمَن: خرمن) و شاید карма́н (کَرْمَن: جیب) و карма́нник (کَرْمَنّیک: جیببر) روسی،
در شعر و ادب پارسی مشتقهای این ریشهها بسیار به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «همیگشت گرد یکی کوهسار چماننده یوز و رمنده شکار»
و: «چمان و چران چون پلنگان به کام نگون گشته زین و گسسته لگام»
و: «یکی نامه فرمود نزدیک سام سراسر نوید و درود و خرام»
نظامی گنجوی: «به تابستان شود بر کوه ارمن خرامد گل به گل خرمن به خرمن»
مولانای بلخی: «میرسد یوسف مصری همه اقرار دهید میخرامد چو دو صد تنگ شکر بار دهید»
حافظ شیرازی: «سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند؟ همدم گل نمیشود؟ یاد سمن نمیکند»
و: «ای کبک خوشخرام کجا میروی؟ بایست غره مشو که گربهی زاهد نماز کرد»