خردمند


آخرین به روزرسانی:
خردمند


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*kret» به معنای «قدرت، هوش» با بن «*kar» به معنای «سخت، زبر، محکم» خویشاوند است و در زبان‌های اروپایی کهن این واژگان را به دست داده است: kratos (کْراتُوس: قدرت، سروری) و kratus (کْراتوس: نیرومند) و karkinos (کارْکینوُس: خرچنگ) و aristokratia (آریسْتوُکْراتیا: سلطه‌ی اشراف، در اصل یعنی اقتدارِ برگزیدگان) و dhmokratia (دِمُوکْراتیا: دموکراسی، در اصل یعنی: اقتدار مرد عشیره) و ‘ippokraths (هیپُوکْراتِس: بقراط، اسم مرد، در اصل یعنی: اقتدار اسب) یونانی، cancer (خرچنگ) و lacertus (سوسمار، بخش دوم آن پسوند art/ ert است به معنای محکم بودن، منسوب بودن) لاتین، harður (سخت، محکم) و herða (جسور، قوی) نُردیک کهن، Horsc (زیرک) و hearde (سخت، محکم) و cancer/ canceradl (درد بی‌درمان) انگلیسی کهن، hard (سخت، محکم) ساکسونی کهن، herd (سخت، محکم) و herda (جسور، قوی) فریزی کهن، harto (خیلی، افراطی) و Gerhard (اسم مرد، یعنی: [دارنده‌ی] نیزه‌ی محکم) و *Lewenhart (لئونارد، اسم شخصی، یعنی: قوی مثل شیر) و Ricohart (ریچارد، اسم مرد، یعنی: دارای فرمان نیرومند) و herten (محکم بودن، قدرتنمایی کردن) آلمانی کهن، 𐌷𐌰𐍂𐌳𐌿𐍃 (هارْدوس: سخت، محکم) گُتی، hart (سخت، محکم) هلندی میانه، harþer (سخت) سوئدی کهن، bastard (حرامزاده؛ قرن یازدهم) و coart (بزدل، co: دم+ art: دارای، صاحبِ) و laisarde (سوسمار) و cancre/ chancre (درد بی‌درمان، زخم ناسور) و hardi (جسور، بی‌پروا؛ ۱۲۰۰م.) و hardir (جسارت ورزیدن، استوار بودن) و estandart (درفش، پرچم جنگی، در اصل یعنی: [جای] محکم ایستادن) فرانسوی کهن، 

در زبان‌های اروپایی نو از این ریشه چنین کلماتی مشتق شده‌اند: horskr (چالاک، زیرک) ایسلندی کهن، hard (سخت، محکم) هلندی، hart (سخت، محکم) و Bernhard (اسم مرد، یعنی خرس نیرومند) آلمانی، haird (سخت، محکم) اسکات، האַרט (هارْت: سخت) ییدیش، harras (سخت) فنلاندی، ard (سفت، خشک) و bâtard (حرامزاده) و lézard (سوسمار) و chancre (زخم ناسور، زخم سیفلیس؛ قرن پانزدهم) ‌و carcinogen (سرطان‌زا؛ ۱۸۵۳م.) و -cratie (پسوند به معنای -سالاری) و beaurocratie (دیوانسالاری؛ ۱۷۵۰م.) و democratie (مردم‌سالاری؛ قرن چهاردهم) و aristocratie (حکومت اشراف؛ قرن شانزدهم) فرانسوی، lagarto (سوسمار) و el lagarto (تمساح) اسپانیایی،

در زبان انگلیسی از اینجا چنین کلماتی برآمده‌اند: hard (سخت؛ اواخر قرن چهاردهم)، bastard (حرامزاده؛ اوایل قرن سیزدهم)، coward (بزدل، coe/cow: دم + ard: دارای...، منسوب به...)، lizard (سوسمار؛ اواخر قرن چهاردهم)، alligator (تمساح، وامگیری از اسپانیایی؛ ۱۵۶۰م.)، cancer (سرطان؛ ۱۶۰۰م.)، carcinoma (غده‌ی سرطانی؛ ۱۷۲۱م.)، careen (کج شدن کشتی، سکان کشتی را باز کردن؛ ۱۵۹۰م.)، career (شتابان پیش رفتن؛ ۱۵۹۰م.)، -cracy (پسوند به معنای -سالاری)، standard (پرچم؛ میانه‌ی قرن دوازدهم، استانده، واحد سنجش؛ میانه‌ی قرن چهاردهم) انگلیسی،

از میان این کلمات برخی با واسطه‌ی فرانسوی در پارسی جدید وامگیری شده‌اند: استاندارد، دموکراسی، آریستوکراسی، کنسر، شانکر، نام‌های شخصی زیادی مشتق شده که از مجرای رمان و تاریخ به پارسی هم وارد شده است: ریچارد، ریکاردو، ریشارد، ژرارد، گرهارد، برنارد، برنهارت، هاردی، لئونارد، بقراط، 

         در زبان‌های آریایی این بن به ریشه‌ی «*خْرَتو/ *کَرَتوش» تبدیل شده که «خرد، توانایی ذهنی» را می‌رساند. در زبان‌های کهن ایرانی از این ریشه چنین واژگانی برخاسته‌اند: utarc (خْرَتو: خرد) و wqarc (خْرَثْوْ: توان/ قدرت ذهنی) و tnamutarc (خْرَتومَنْت: خردمند) و aqCiwqarc (خْرَثْویشْتَه: خردمندترین) و utarcOYoaDa (اَذَویُوخْرَتو: بی‌لغزش، بی‌خطا، در اصل یعنی: خردِ بی‌فریب) اوستایی،  𐎧𐎼𐎬 (خْرَثو: خرد) پارسی باستان، क्रतु (کْرَتو: خرد، قدرت ذهنی) سانسکریت، «خْرَت» (خرد) پهلوی، «خْرَد» (خرد) و «خْرَدْمِن» (خردمند) پارتی، «خْرَدیگ» (خردمند) و «خْرَد» (خرد) تورفانی، «گْرَتَه» (خرد) سکایی، խրատ (خْرَت: خرد) و անխրատ (اَنْخْرَت: بی‌خرد) و խրատաբար (خْرَتَبار: خردورز) و չարախրատ (چاراخْرَت: چاره‌اندیشی، مشورت) ارمنی کهن، 

         در پارسی از اینجا چنین کلماتی برخاسته‌اند: «خرد»، «خردمند»، «بیخرد»، «بخرد»، «نابخرد»، «خردمندانه»، «خردورزی» 

در سایر زبان‌های ایرانی نو این واژگان از این ریشه زاده شده‌اند: хирад (خیرَد: خرد) پارسی تاجیکی، խրատ (خْرَت: خرد) و խրատել (خْرَتِل: اندیشه کردن، خرد ورزیدن) ارمنی، «خیرَد» (خرد) اردو، «هیرِد/ خیرِد» (خرد) ترکی، хирад (خیرَد: خرد) پارسی تاجیکی، 

ترکیب‌های «خرد» در متون پارسی از دیرباز فراوان به کار گرفته شده‌اند:

شهید بلخی: « اگر غم را چو آتش دود بودی              جهان تاریك بودی جاودانه

 در این گیتی سراسر گر بگردی                  خردمندی نیابی شادمانه»

رودکی سمرقندی: « مردمان بخرد اندر هر زمان                 راز دانش را به هر گونه زبان

گرد کردند و گرامی داشتند               تا به سنگ اندر همی بنگاشتند»

فردوسی توسی: «به رنج اندراست ای خردمند گنج               نیابد کسی گنج نابرده رنج»

                  و: « دراز است دست فلک بر بدی               همه نیکویی کن اگر بخردی»

سنایی غزنوی: « نكند دانا مستی نخورد عاقل می                 ننهد مرد خردمند سوی پستی پی»