ریشهی پیشاهندواروپایی «*hews» به معنای «مقیم شدن، مستقر شدن، شب ماندن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: iauw (یائووْ: بیتوته کردن) و aulis (خیمه، آشیان پرنده) و aulh (آولِه: حیاط، خانه، تالار) یونانی، vesta (ایزدبانوی اجاق خانگی) لاتین، vera/ vesa (وجود داشتن، جای داشتن) نردیک کهن، wesan (وجود داشتن، جای داشتن) آلمانی کهن، wesan (وجود داشتن، جای داشتن) و weorð (حیاط) انگلیسی کهن، wesa (وجود داشتن، جای داشتن) فریزی کهن، wesan (وجود داشتن، جای داشتن) ساکسونی کهن، wesen (وجود داشتن، جای داشتن) هلندی میانه، vara/ væra/ væræ (وجود داشتن، جای داشتن) سوئدی کهن، wæræ/ waræ (وجود داشتن، جای داشتن) دانمارکی کهن، ahros (ماندن، منتظر ماندن) ولش میانه، gortos (ماندن، منتظر ماندن) برتون میانه، foid (بیتوته کردن) ایرلندی کهن،
از این بن در زبانهای زندهی اروپایی چنین کلماتی را میشناسیم: wezen (وجود داشتن، جای داشتن) هلندی، være (وجود داشتن، جای داشتن) دانمارکی، vara (وجود داشتن، جای داشتن) سوئدی، vera (وجود داشتن، جای داشتن) ایسلندی و نروژی، 𐍅𐌹𐍃𐌰𐌽 (ویسان: وجود داشتن) ییدیش، was (بود) انگلیسی، авли́я (آوْلیا: حیاط، حیاط خلوت) بلغاری، авлија (آوْلییا: حیاط، حیاط خلوت) مقدونی، а̀влија (آبْلیا: حیاط، حیاط خلوت) صربی-کروآتی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*هْوَس/ *هْوَهْ» دگرگونی یافته و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را زاده است: 𒄷𒅖𒍣 (خویشْزی: زیستن، اقامت داشتن) و𒄷𒍑 (خوش: زیستن، باقی ماندن) هیتی، hMaW (وَنْگْهْ: اقامت گزیدن، منزل کردن) و itiahMaW (وَنْگْهَیْتی: اقامت داشتن، شب جایی ماندن) اوستایی، «*وَهَنام» (خانه) و 𐎮𐎡𐎱𐎡 «*دیپی-وَهَنام» (دیوان، در اصل یعنی: خانهی کاتبان) پارسی باستان، वसति (واسَتی: اقامت داشتن) و वस्ति (وَسْتی: اقامت، خانه داشتن) و वास (واسَه: شب جایی ماندن) و उवास (اوواسَه: جایگاه، مقر) و वसन (وَسَنَه: اقامتگاه) و वस्तु (وَسْتو: جایگاه، شرایط، جوهره) سانسکریت، 𑀯𑀲𑀢𑀺 (وَسَتی: اقامت داشتن، ماندن) پراکریت آشوکایی، 𑀯𑀲𑀇 (وَسَئی: اقامت داشتن، ماندن) پراکریت مهاراستری، 𑀯𑀲𑀤𑀺 (وَسَدی: اقامت داشتن، ماندن) پراکریت ساوراسنی، «وَسَتی» (شکوفا شدن، اقامت داشتن) و «وَتّهو» (زمین، شرایط) پالی، «خانَک» (خانه) و «گیاگ» (جای) پهلوی، 𐭡𐭩𐭲𐭠 (خانَگ: خانه) و 𐭣𐭩𐭥𐭠𐭭 (دِوان: دیوان) و «ویاگ» (جا) و «خان» (جایگاه) پارتی، «خانَگ» (خانه) تورفانی، «خانا» (خانه) و «ویاک» (جا) سغدی، «ویاک» (خانه، منزل) خوارزمی، ագանիմ (آگانیم: بیتوته کردن، اقامت گزیدن) و ագուցանեմ (آگوتْسانِم: لباس پوشیدن) و و վայրագ (وایْراگ: جای وحشی زندگی کردن، غارنشینی) و հարեւան (هَرِوان: همسایه) و աւան (اَوان: شهرک، محله) و Նախճաւան (نَخْجَوان) و օթեվան/ աւթեւան (اُوتِوان/ اَوْتِوان: نخجوان) و Վան (وان، نام شهر و دریاچه، یعنی: خانه، اقامتگاه) و վանական (وَنَکان: راهب، صومعهنشین) و վանք (وانْک: صومعه) و վան (آوان: شهرک) و դիւան (دیوان) و դիւանապան (دیواناپان: کارمند دولت، دیوانی) و դիւանապետ (دیواناپِت: مدیر دولتی، سردیوان) ارمنی کهن، տիւան (تیوان: دیوان) ارمنی میانه، ვერაგი (وِراگی: چوپانی، کوچگردانه) و ვანი (وانی: خانه، زیستگاه) گرجی کهن، «اُلار» (همنشین، رفیق) تخاری الف، «آولارِه» (رفیق، همخانه) و «وَرْتُو» (باغ، حیاط) تخاری ب، (کانا: خانه) سریانی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی پدید آمدهاند: «خانه»، «خان»، «پیشخان»، «خانواده»، «خانوار»، «خانهدار»، «خانگی»، «بیخانه»، «خانقاه»، «خاندان»، «شترخان»، «کبوترخان»، «خانمان»، «بیخانمان»، «مهمانخانه»، «مسافرخانه»، «[داماد] سرخانه»، «خانهگزینی»، «خانهسازی»، «جا/ جای»، «جایگاه»، «جایگیری»، «بیجا»، «بهجا»، «جادار»، «اینجا»، «آنجا»، «جابهجا»، «جایجای»، «کجا»، «ناکجاآباد»، «نخجوان»، «[کلیسای] وانک»، «[دریاچه و شهر] وان»، «ضرابخانه»، «قهوهخانه»، «جندهخانه»، «چایخانه»، «روسپیخانه»، «میخانه»، «کارخانه»، «قورخانه»، «زرادخانه»، «نهانخانه»، «خانهخراب»، «صاحبخانه»، «دیوانهخانه»، «خانهخدا»،
حدسم آن است که نام روستای قدیمی «وَنَک» مه امروز به محلهای در شمال تهران تبدیل شده نیز از همین جا آمده باشد. بنابراین اسم محلهی «دهونک» هم از همینجا آمده است.
در سایر زبانهای ایرانی از این ریشه چنین واژگانی را سراغ داریم: «خَسْتِهخانِه» (بیمارستان) پارسی افغانی، «الدیوان» (دیوان، ادارهی دولتی) عربی، «هُوش» (خانه) لری، «هُونَه» (خانه) بختیاری، «خونَه» (خانه) پشتون، «هَنِه/ هانِه» (خانه) و «خان/ خَن» (مهمانخانه) و «جابیجا» (جابهجا) و «دیوان» و «کارهانا/ کارخانَه» (جندهخانه) ترکی، «خَنی» (خانه) و «جِه/ جی» (جا) کردی، «دیوان» زازا، «خَنی» (خانه) و «خومو» (لانه، آشیان پرنده) گیلکی، «خَنَه» (اتاق) مازنی، «وَنِه» (اقامتگاه) خوانساری، «اُکا» (جا) یغنابی، -хана (خَنَه: پسوند مکان، -خانه) باشکیری، -кана (خانا: پسوند مکان، -خانه) قزاقی و قرقیزی، «وَسْتو» (چیز، ماده، شیء) و «خانَه» (خانه) و «جابِجا» (جابهجا) و «دیوان» اردو، «جُباجُو» (جابهجا) ازبکی، հագցնել (هاگْتْسانِل: لباس پوشیدن) و ագուցել (آگوتِل: جا افتادن) و վայրագ (وایْراگ: وحشی، بدوی) و ավլու (آوْلو: حیاط) و -խանա (خانا: پسوند مکان، -خانه) و Նախճավան (نَخْچیوان: نخجوان) و վանական (وانَکان: راهب، صومعهنشین) و վանք (وانْک: صومعه) و վանիկ (وانیک: اسم مرد، یعنی خانهدار، خانگی) و դիվան (دیوان: بایگانی، دفتر، دیوان) و դիվանագետ (دیواناگِت: دیپلمات) و դիվանագիտություն (دیواناگیتوتْیون: دیپلماسی) و դիվանագիտական (دیواناگیتَکان: دیپلماتیک) ارمنی، ვერაგი (وِراگی: چوپانی، رمهداری) و -ხანა (خانا: پسوند مکان، -خانه) و დივანი (دیوانی: کاناپه) و მდივანი (مْدیوانی: منشی، کارمند دولتی) و ლუდხანა (لودْخانَه: آبجوفروشی، میخانه) و ყავახანა (قاواخانَه: قهوهخانه) و ჩაიხანა (چایخانَه: چایخانه) و ზარაფხანა (زَراپخانَه: ضرابخانه) و ხანაგა (خانَگَه: خانه) و ჯაბახანა (ژاباخانَه: زرادخانه، تحریف: جعبهخانه) و ქარხანა (کارْخانَه: کارخانه) و ჰარამხანა/ არამხანა (حَرَمْخانَه/ آرامْخانَه: حرمسرا) و შაშხანა (شاشْخانَه: تفنگ) گرجی، ავლი (آوْلی: خاکروبه) لاز، vathe (گوسفندسرا، محوطهی حصاردار نگهداری رمه) و dogane (رسوم، قواعد) آلبانیایی، «وَت» (اتاق، جا، تخت) آسی،
در زبانهای هندی از اینجا چنین واژگانی مشتق شدهاند: वस्तु (واسْتو: چیز، ماده، شیء) گجراتی کهن، વસવું (وَسْنو: اقامت داشتن، ماندن) و વસ્તુ (وَسْتو: چیز، ماده، شیء) گجراتی، बसना (بَسْنا: شکوفا شدن، اقامت داشتن) و वस्तु/ बस्त (بَسْتو/ بَسْت: چیز، ماده، شیء) و ख़ाना (خانا: خانه) و दीवान (دیوان) هندی، বহা (بُهَه: اقامت داشتن، ماندن) و বস্তু (بُسْتو: چیز، ماده، شیء) آسامی، বসা (بُسَه: اقامت داشتن، ماندن) বস্তু (بُسْتو: چیز، ماده، شیء) و -খান / -খানা (کْهَن/ کْهَنَه: پسوند مکان، -خانه) بنگالی، वसणे (وَسْنِه: اقامت داشتن، ماندن) و वस्तू (وَسْتو: چیز، ماده، شیء) مراثی، वस्चे (وَسْچِه: اقامت داشتن، ماندن) کنکانی، ਵਸਣਾ / ਵੱਸਣਾ (وَسْنا/ وَسَّنا: شکوفا شدن، اقامت داشتن) و ਵੱਥ/ ਵਸਤੁ (وَتّهو/ وَسْتو: چیز، ماده، شیء) و ਖਾਨਾ (خانا: خانه) پنجابی، வசி (وَچی: شکوفا شدن، اقامت داشتن) و வஸ்து (وَسْتو: چیز، ماده، شیء) تامیلی، ವಸ್ತು (وَسْتو: چیز، ماده، شیء) کانادا، వస్తువు (وَسْتووو: چیز، شیء) و దివాన్/ దివాను (دیوان/ دیوانو: تشکیلات اداری) تلوگو،
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر هم وامگیری شدهاند:वस्तु / बस्तु (بَسو/ وَسْتو: چیز، ماده، شیء) نپالی، ဝတ္ထု (وَتْهْتو: چیز، ماده، شیء) برمهای، វត្ថុ (وُئَتّهُو: چیز، ماده، شیء) خمر، ວັດຖຸ (واتتْهو: چیز، ماده، شیء) لائو، วัตถุ (واتتو: چیز، ماده، شیء) و วัสดุ (واتسَهدو: ماده، جنس مواد) تای، -а̀на (-آنَه: پسوند مکان، -خانه) و дѝва̄н (دیوان: ادارهی دولتی) صربی- کروآتی، han (خانه) و divan (دیوان شعر، ادارهی دولتی) رومانیایی، дива̀н (دیوان: ادارهی دولتی) بلغاری، дива́н (دیوان: ادارهی دولتی، کاناپه) روسی، divan (دیوان شعر، کاناپه) و aduana (دیوان، تشکیلات اداری) اسپانیایی، dywan (قالی، ادارهی دولتی) لهستانی، divano/ diwan (دیوان شعر، کاناپه) و dogana (رسوم، آداب) ایتالیایی، divan (دیوان شعر، ادارهی دولتی) مجاری، dibani/ ntibani (دیوانی: دیوان شعر، ادارهی دولتی) یونانی، dohanne (دیوان، تشکیلات اداری) فرانسوی کهن، doana (دیوان) فرانسوی میانه، douane (دیوان، رسوم) نورمن، Diwan (دیوان شعر، ادارهی دولتی، کاناپه) آلمانی، diva (کاناپه) پرتغالی، dewan/ divan (دیوان شعر، ادارهی دولتی، کاناپه) انگلیسی، divan/ douane (کاناپه) فرانسوی، divan (دیوان شعر، ادارهی دولتی) چک، «دِوان» (دیوان، شورا) اندونزیایی و مالایی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی بیشمار بار به کار گرفته شدهاند:
رودکی سمرقندی: «کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شدهست شادی سوک»
فردوسی توسی: «مر او را در آن خانه انداختند در خانه را بند برساختند»
حافظ شیرازی: «از خانه برون آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست»
امیرعلیشیر نوایی: «در جام جم بریز شراب مغانه را در وی نگر حقیقت این کارخانه را»
اسیری لاهیجی: «پس روان گشتم به سوی خانه زود چون به خانه آمدم کفشم نبود»
ایرج میرزا: « فرخنده دل میر یکی خانهی آنست کو را به خدا میرسدی خانه خدایی»