خائن


آخرین به روزرسانی:
خائن


         ریشه‌ی سامی «*خون» به معنای «ناسپاسی کردن، خیانت» در زبان‌ پارسی این مشتق‌ها را به دست داده است: «خیانت»، «خیانتکار»، «خائن»، «خائنانه». واژگان برخاسته از این بن در عربی پرشمارترند و این موارد را در بر می‌گیرند: «خَون/ خَؤون» (خائن)، «خیانَه» (خیانت)، «خَوّان» (ناسپاس، غیرقابل اعتماد)، «خانَه» (زن خیانتکار، بدکاره)، «تَخَوُّن» (خیانت ورزیدن)، 

این واژگان پارسی به زبان‌های دیگر ایرانی نیز راه یافته‌اند: «حینایِت» (خیانت) و «حائین» (خائن) ترکی استانبولی، «خائین» (خائن) و «خیانِت» ترکی آذری، «هَیّن» (خائن) ترکمنی، «خائین» (خائن) ترکی اویغوری، «خُئین» (خائن) ازبکی. খেয়ানত (خِیانُوت: خیانت) بنگالی هم از پارسی وامگیری شده است.

         کلمات برخاسته از این بن با بسامدی اندک در شعر و قدری بیشتر در نثر پارسی به کار گرفته شده‌اند:

فرخی سیستانی: «او دست خائنان جهان کرد زیر سنگ زین‌ست دست او ز همه دستها زبر

آواز خائنان نتواند شنید هیچ              شاید که یافته‌ست شه از خوی او خبر»

سنایی غزنوی: «شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه    شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا»      

و: «در نفاق و خیانت و تلبیس           درگذشته به صد درک زابلیس»

و: «حزم خود کن که دزدت از خانه‌ست         خازنت خائن‌ست و بیگانه‌ست»     

اسعد گرگانی: «طبیب من خیانت کرد با من               بماند از غدر او این درد با من»

امیر معزی: «در ملک شاه خدمت تو بی‌خیانتی است     چون در سحر عبادت پیران پارسا»