جو


آخرین به روزرسانی:
جو


         ریشه‌ی هندواروپایی «*ieuo» به معنای «جو و گندم» نام گیاه مهمی است که اهلی شدن‌اش گرانیگاه انقلاب کشاورزی بوده است. zeiai (زِیای: گندم و جو) یونانی، ovin (جای خشک کردن غله) روسی، و javas (جو) و javai (غله) و jaugas (سیلو) لیتوانیایی از این ریشه آمده‌اند.

در زبان‌های ایرانی کهن از این ریشه چنین کلماتی برخاسته‌اند: naway (یَوَن: کشتزار، سیلو)، ahNaway (یَوَنْگْهَه: چراگاه) و nIway (یَوین: گندم‌زار) و Sarkoay (یَئُوکَرْش: بذرافشانی) و away (یَوَه: جو) اوستایی، جَوْ» (جو) پهلوی، «یَوَه» (غله) و «یَوَسَه» (چراگاه) و «یَوانی» (جوی نامرغوب) و «کویَوَه» (خشکسالی) سانسکریت، «یو» (جو) سغدی، 

در پارسی این بن چنین کلماتی را به دست داده است: «جو»، «آبجو»، «جوکاری»، «نیم‌جو» (واحد کوچک وزن)، 

در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه چنین واژگانی را سراغ داریم: «جَیْوْ» (جو) آسی، «ژُو» (جو) پراچی، «یُئو» (جو) یدغه، «یَو» (جو) یغنابی و «جَوْ» (جو) بلوچی، 

چندین واژه‌‌ی برآمده از «جو» در پارسی قدیم رایج بوده که امروز کمتر به کار گرفته می‌شود. یکی «جوغَن» و «جوفَن» و «جاون» است به معنای هاون، که از «جو» و «-غَن» به معنای کوفتن ساخته شده است. دیگری «جودَر» است که نوعی جوی وحشی است، و «جوموشَک» هم نامیده می‌شود. «جودر» از دو بخش «جو» و «تر» (به معنای سبز و تازه و مرطوب) ساخته شده است. «جُوال» هم از همین‌جا آمده و شکل اصلی‌اش احتمالا در پارسی باستان و اوستایی «*یَوَه-بَرَه» بوده، یعنی ابزار حمل جو و غله.

مشتق دیگری از این بن «جواز» است که یعنی هاون چوبی سنگین. چنان که فرخی سیستانی می‌گوید:

«ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت                  چون کرنجی که فرو کوفته باشد به جواز»

این کلمه هم از «جو» به علاوه‌ی «-بَگ/ باج» ساخته شده که دومی خرد کردن و شکستن معنی می‌دهد. از همین بن در سکایی کلمه‌های «بَج‌سیهّه» (هاون) و «بَجْس‌وارَّه» (دسته هاون) را داریم. همچنین در فارسی افغانی «جَواز» به معنای ظرف روغن‌کشی از حبوبات است و در اوستایی هم «یاوَه‌رَنَه» را داریم به معنای دسته هاون که از همین جا آمده است. 

«جو» در ضمن واحدی برای شمارش وزن‌های کوچک هم بوده است، و این همان واحدی است که گاه (و بیشتر در متون جدید) ‌«گندم» نامیده می‌شود. تعبیرهایی مثل «یک جو مردانگی» و «نیم‌جو مروت» بازمانده‌های این واحد وزنی هستند. در شعر پارسی هم «جو» در معنای واحد وزن کوچک فراوان به کار رفته است. نظامی در خسرو و شیرین می‌گوید: 

«فلک تا نشکند پشت دوتایی                       به کس ندهد یکی جو مومیایی»

حافظ هم در بیت زیبا و مشهورش گفته:

«پدرم روضه‌ی رضوان به دو گندم بفروخت    ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم»

و در اینجا در مصراع دوم علاوه بر «جو» در معنای «وزن ناچیز»، احتمالا به «آبجو» هم اشاره می‌کرده که نوشیدنی مست‌کننده‌ای بوده و از دید متشرعان مهار کننده‌ی ورود به بهشت.