جمجمه


آخرین به روزرسانی:
جمجمه


         «جمجمه» را اغلب نویسندگان از واژه‌ی مصری  (دع‌دع: کاسه‌ی سر) مشتق دانسته‌اند. اما چنین می‌نماید که این برداشت نادرست باشد. چنان که در مدخل «چرخ» شرح داده شد، بن آریایی برسازنده‌ی «چرخ» در زبان‌های میانرودان باستان وامگیری شده و 𒄑𒇀 (گیرگیر: گردونه) سومری و גַּלְגַּל‎ (گَلگَل: چرخ) و גּוּלְגַּלְתָּא (گولْگَلْتا: جمجمه) آرامی و גַּלְגַּל (گَلْگال: چرخ) و גֻּלְגֹּלֶת (گَلْکُلِت: جمجمه) و גָּלַל‎ (گالَل: چرخیدن) عبری را نتیجه داده و قاعدتا «جمجمه» شکلی از همین واژه‌ی اخیر است و از زبان‌های سامی وامگیری شده است. این واژه در قبطی به صورت ϫⲱϫ (چُوچ) باقی مانده و در زبان‌های کهن ایرانی به این صورت‌ وامگیری شده است: 𒄢𒄢𒇻 (گول‌گولّو) و 𒄢𒄢𒆷𒌈 (گول‌گولَّتو) اکدی، גולגולת \ גֻּלְגֹּלֶת (گول‌گُولِت) عبری، نام تپه‌ی «جُلجُتا» در فلسطین که عیسی مسیح را بر آن مصلوب کردند هم از همین‌جا گرفته شده است، چون بنابر روایت‌های اساطیری آن را جمجمه‌ی حضرت آدم می‌دانسته‌اند.

         این واژه در شعر و ادب پارسی بسامدی اندک داشته و به ويژه در میان معاصران بیشتر به کار گرفته شده است:

انوری ابیوردی: «گرچه هنوز از غریو لشکر خصمت  جمجمه‌ي کوه پر صدای انین است

                  ورچه ز تیغ مبارزان سپاهت             سنگ به خون مبارزانش عجین است»

ملک‌الشعرای بهار: «لگن خاصره ای بس که ز نو جمجمه گشت        

وی بسا جمجمه کز نو لگن خاصره شد»