جام


آخرین به روزرسانی:
جام


ریشه‌ی هندواروپایی «*jem/ *iem» به معنای «گرفتن و نگه داشتن» در زبان‌های اروپایی چندان بارآور نبوده، ولی در زبان‌های آریایی بسیار شکوفا از آب در آمده است. این به در این شاخه به ریشه‌ی «*یَم» تبدیل شده و در زبان‌های کهن ایرانی چنین کلماتی را پدید آورده است: amaE (یَمَه: جام، شیشه) و akicapUmAE (یامُو پَچیکَه: کوره‌ی آجرپزی) و maE (یَم: گرفتن، نگه‌داشتن) و Atayapuna (اَنوپَیَتا: بکر، دست نخورده) اوستایی، «یَم» (گرفتن) و «اَیَم» (برای خود نگه‌داشتن) پارسی باستان، «یَمَتی/ یَچَتی» (گرفتن و نگه‌داشتن) و «یَتی» (هدایت، رهبری) و «یَنْتَر» (راهبر) و «یَمَه» (افسار، دهنه) سانسکریت، «یام/ جام» (جام) و «یامَک» (جامه، لباس) پهلوی، «جامَگ/ یامَگ» (لباس) و «یام/ جام» (جام) تورفانی، «یُم» (به دست آوردن، نایل آمدن) تخاری آ، «یَم» (به دست آوردن) تخاری ب،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی برآمده‌اند: «جام»، «جامه»، «جام‌جم»، «جام‌دار»، «جامه‌دار»، «جامه‌دان»، 
در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این بن چنین کلماتی زاده شده‌اند: «جامَک» (جام دلاکان) پارسی افغانی، «جامَگ» (لباس) بلوچی، «یومَه» (جامه) کردی، «زاومَه» (لباس) آسی، «اَنْجام» (لباس) یدغه، ճամ (چام: جام) و ջամ (جام) ارمنی، ჯამი (ژامی: جام) گرجی، xam (جام) آلبانیایی، «چام» (جام) ترکی،
احتمال دارد کلمه‌ی پارسی دری قدیمی «جَنْدَر» به معنای لباس هم از همین ریشه برآمده باشد. مشتق‌های دیگر آن در پارسی «جَنْدَرَه» (رخت‌مال، دو چوب بزرگ برای نگه‌داشتن و کوبیدن پارچه موقع لباس‌شویی) و «ژنده» (لباس کهنه) و «جنده» (روسپی، در اصل یعنی پاره و مندرس) و «شندر پندر» (ژنده‌پوش) است. کلمات خویشاوند این خوشه عبارتند از «جینْدَه» (لباس کهنه) در فارسی افغانی، و «ژَندَرِه» (لباس کهنه) و «ژینْدِه» (لباس پاره) در گیلکی،
کلمه‌ی «جندره» که ابزاری چوب و محکم برای لباس‌شویی بوده شاید خاستگاه چند اسم‌ابزار در زبان‌های هندی هم بوده باشد. یکی «یَنْتْرَه» در سانسکریت به معنای «آلت چفت و بست کردن» و دیگری «جَنْدْرو» در سندی به معنی «دستاس» که این آخری با «جاتیر» و «جانْتیر» بلوچی به معنای «سنگ‌ آسیاب» خویشاوند است. 
در زبان‌های هندی هم این کلمات خویشاوند را می‌شناسیم: জাম (جام) بنگالی، जाम (جام) هندی، 
کلمه‌ی «جام» از پارسی در زبان‌های اروپایی وامگیری شده است و امروزه رواجی تمام دارد: джам (ژام) بلغاری، τζάμι (زامی) یونانی نو، џам (ژام) مقدونی و صربی و کروآسی، geam رومانیایی 
خوشه‌ی دیگری از واژگان که شاید به این بن مربوط باشند، जम्बु (جَمْبول: آلوی جاوه) و / जम्बु जम्बुल (جَمْبولَه/ جَمْبو: آلو سیاه) سانسکریت و 𑀚𑀁𑀩𑀽 (جَمْبو: آلو) پراکریت و «جَمْبو» (آلو) پالی هستند. این واژگان ممکن است از زبان‌های دراویدی در سانسکریت وارد شده باشند. اما بعید هم نیست که معنای «[میوه‌ی] گردآوری شده» را برساند و از همین بن برخاسته باشد. اگر چنین باشد این کلمات ایرانی خویشاوند هم چنین تباری پیدا می‌کنند، که همگی «آلو، آلو سیاه» معنی می‌دهند: դամոն (دَمُون) ارمنی میانه، տա̈մբո̈ւլ (تَمْبول) ارمنی قره‌باغ، դամբուլ (دَمْبول) ارمنی غربی، «دَمْبول» تالشی، «جامَن» اردو، «جَمّون» عربی، «دَمْبولی» آواری، дамбул (دَمْبول) لزگی، 
این واژگان در زبان‌های هندی از ریشه‌ی یاد شده برخاسته‌اند و «آلو» معنی می‌دهند:জামু /জাম (زَمو/ زَم) آسامی، জাম (جَم) بنگالی، ދަނބު (دَمْبو) و ޖަންބު‎ (جانْبو) دیوهی، जांभूळ (جامْبْهول) مایثیلی، જાંબુ (جابو) گجراتی، ජම්බු (جَمْبو) سینهالی، जामु (جامو) هندی، जांब (جامْبَه) مراثی، 
نام «آلو» در برخی زبان‌های دیگر نیز از زبان‌های هندی وامگیری شده است: जामु (جامو) نپالی، 閻浮/阎浮 (یان‌فو) چینی، «جامْبو» جاوه‌ای کهن و مالایی، ꦗꦩ꧀ꦧꦸ (جامْبو) جاوه‌ای، ชมพู่/ ชมพู (چُم‌پوو) تای، «جامْوو» خمر کهن، ជម្ពូ (تْسومْپوو) خمر، jambo پرتغالی، yambo اسپانیایی، jambul انگلیسی، 
اسم فیل کارتونی در فیلم «جامبو» هم به احتمال زیاد از همین کلمه گرفته شده است. 
این واژگان در شعر و ادب پارسی بیشمار بار به کار گرفته شده‌اند:
فردوسی توسی‌: « ابا طوق زرین پرستنده شست یکی جام زر هر یکی را به دست »
خیام نیشابوری: «ماییم و و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه پر دُرد شراب»
حافظ شیرازی: « در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است این از لب یار خواه و آن از لب جام »