بربر


آخرین به روزرسانی:
بربر


«بربر» را اغلب نام‌آوایی می‌دانند که به تقلید حرف زدن بیگانگان منسوب شده است. اما این آواهای تقلیدی را به هزاران شکل متفاوت می‌توان در نظر گرفت. چنان که مثلا در پارسی عامیانه «چینگ چونگ» را برای چینی و «اَخ تُف» را برای آلمانی به کار می‌برند. یعنی دلیلی ندارد که در دامنه‌ای چنین گسترده از زبان‌ها و اقوام، همه تقلید صداهای بیگانه را به صورت «بربر» نشان دهند. برعکس، فکر می‌کنم «بربر» در اصل «وحشی، غریبه، بیگانه» معنا می‌داده و بعد از آنجا به تقلید شیوه‌ی حرف زدن بیگانگان تعمیم یافته است. خاستگاهش هم چنان که در مدخل «ببر» شرح دادم، به احتمال زیاد زبان سومری است و بنابراین با «ببر» خویشاوند است.

نظریه‌ی مرسوم درباره‌ی خاستگاه این کلمه آن است «بربر» -در معنای تقلید گفتار غریبه‌ها- از barbaros (باربارُوس) یونانی گرفته شده که به barbarus لاتین، barbarin (قرن دوازدهم) فرانسوی کهن، barbarian (اوایل قرن پانزدهم) انگلیسی منتهی شده است. با این حال باز این نگرش قدمت چشمگیر این عبارت در قلمرو تمدن ایرانی را نادیده می‌گیرد. دست کم از ابتدای هزاره‌ی اول پ.م (پانصد سال قبل از ظهور این کلمه در متون یونانی) در سانسکریت «بَرْبَرَه» را داریم که یعنی «غیرآریایی، بیگانه» و در ضمن «لکنت داشتن، من من کردن» را هم می‌رساند. می‌شود فرض کرد مضمون لکنت نام‌آوا بوده و به «بیگانه» تعمیم یافته، ولی فرض دیگر -با توجه به قدمت کلمه‌ی سومری و اکدی- آن است که اصل واژه از ایران غربی و سومری برخاسته و در سراسر ایران زمین پخش شده و از آنجا در دوران هخامنشی به یونانی راه یافته باشد. 

خاستگاه میانرودانی برای این واژه در ضمن با این داده تایید می‌شود که مردمی که در کارتاژ قدیم ساکن بوده‌اند، «بربر» خوانده می‌شدند و هنوز هم قومیت مردم مراکش و تونس و لیبی و زبان‌هایشان (طوارقی، تیفیناق) را بربری می‌نامند. آغازگاه انتساب این کلمه به این قوم را در کتابهای تاریخی قرن اول میلادی دانسته‌اند و آن را به کتاب Περίπλους τῆς Ἐρυθρᾶς Θαλάσσης (پِری‌پِلوس تِس اِروثْراس ثالاسِّس: کرانه‌رانی دریای سرخ) باز می‌گردانند که بین سال‌های ۴۰ تا ۷۰ میلادی در شمال مصر نوشته شده است. 

نگارنده‌ی این کتاب معلوم نیست، اما فردی چندان فرهیخته نبوده و به زبان یونانی عامیانه (کوینِه) شرحی درباره‌ی بندرگاه‌های اطراف دریای سرخ به دست داده است.[1] گرانیگاه متن به کلی قلمرو تمدنی ایرانی است و به اروپا و مصر بسیار کم اشاره می‌کند. این نشان می‌دهد در قرن اول میلادی در مصر که به تازگی استانی رومی شده بود، یک متن راهنمای یونانی گرانیگاه بازرگانی را حوزه‌ی تمدن ایرانی و خلیج فارس می‌دانسته، و نه مثلا رود نیل یا دریای مدیترانه. بدنه‌ی بندرگاه‌هایی که نامشان در کتاب آمده به شاخه‌ی جنوبی و آبی راه ابریشم مربوط می‌شوند که خلیج فارس گرانیگاهش و تاجران ایرانی موسسان و گردانندگانش بوده‌اند. 

در این کتاب بندرگاه مالائو در سومالی «بربره» نامیده شده و این بندر در دوران اسلامی هم به همین نام مشهور بوده است. بنابراین هم در جنوب و هم در غرب مصر در آنجا که بازرگانان دریانورد پایشان را از قلمرو تمدن مصری فراتر می‌نهاده‌اند، بومیان را بربر می‌نامیده‌اند. گرانیگاه این سیستم دریانوردی جنوب ایران زمین بوده که میانرودان قدیم را هم در بر می‌گیرد، و کارگزارانش ایرانی‌تبار بوده‌اند. بنابراین بعید نیست که کلمه‌ی «بربر» بسیار پیشتر از ظهور در این متن یونانی برای مردم این منطقه به کار گرفته شده باشد. رواج این واژه در زبان‌های ایرانی نیز بر زبان‌های اروپایی تقدم دارد. در اروپا این واژه را تا پایان قرون وسطا فقط در یونانی و لاتین می‌بینیم که با مصر و ایران تماس مستقیم داشته‌اند. 

در زبان‌های ایرانی اما مردم این ناحیه را از دیرباز «بربر» می‌نامیده‌اند که نمونه‌اش را فراوان می‌بینیم: «بَربَر» پارسی و عربی، «بِربِر» ترکی و آلبانیایی، و պերպեր (پِرْپِر) ارمنی، «بیربیر/ باربار/ بارام‌بار» اردو، बेर बेर (بِربِر) و बार बार (باربار) و बारंबार (بارامْبار) هندی، বারবার (بَربَر) بنگالی. 

در مقابل در زبان‌های اروپایی فراتر از قلمرو بالکان و ایتالیا کاربرد این واژه در اصل به قرن نوزدهم باز می‌گردد. چنان که در انگلیسی berber به عنوان نام قوم و مکان تازه در ۱۸۲۰م. پدیدار شد. اسم «نان بربری» هم از همین جا آمده و این نوع نان را نخست در شمال آفریقا می‌پخته‌اند که بعدتر به ایران غربی نیز وارد شده است. این را مقایسه کنید با شاهنامه که با دقت منطقه‌ی سودان و شاخ آفریقا را «بربرستان» می‌نامد و می‌گوید امیرانش متحد شاه هاماوران (یمن) بوده‌اند، یعنی تقریبا همان مسیری را نشان می‌دهد که در کتاب «کرانه‌نوردی دریای سرخ» می‌بینیم. در شاهنامه بربرستان چهار بار و بربر یازده بار به کار گرفته شده است. مثلا در شرح داستان لشکرکشی کیکاووس به هاماوران می‌خوانیم:

«چنین هم گرازان به بربر شدند          جهانجوی با تخت و افسر شدند

شه بربرستان بیاراست جنگ             زمانه دگرگونه‌تر شد به رنگ

سپاهی بیامد ز بربر به رزم              که برخاست از لشکر شاه بزم»

نظامی هم در «شرف‌نامه» اشاره‌ای به این کلمه دارد و جالب آنجاست که به لحاظ تاریخی آن را در دوران هخامنشی قرار می‌دهد و می‌گوید داراب (داریوش سوم هخامنشی) نامه‌ای به اسکندر نوشت و او را نکوهش کرد و در آن میان گفت:

« ز زنگی نه‌ای آدمی خوارتر                    نه از بربری مردم آزارتر

ببین تا به هنگام کین گستری                       چه خون راندم از زنگی و بربری »



[1] The Periplus of the Erythraean Sea, 1980.