ریشهی پیشاهندواروپایی «*hed/ *ed» به معنای «خوردن» در زبانهای کهن اروپایی دامنهای وسیع از واژگان را پدید آورده است. esqw (اِسْثو: میخورم) و edw (اِدو: خوردن) و odunos (اُدونُوس: خوره، مرض) یونانی، edo (میخورم) و edere (خوردن) و obescus (چاق) و anodynes (ضد درد، مرهم) و comedere (تا ته خوردن، هضم کردن) و comestibilis (خوراکی، غذای دورهمی) و comedo (شکمو) لاتین، eta (خوردن) نُردیک کهن، Ezzan/ essan (خوردن) آلمانی کهن، etan (خوردن) انگلیسی کهن، 𐌹𐍄𐌰𐌽 (ایتان: خوردن) و 𐌿𐌶𐌴𐍄𐌰 (اوزِتا: آخور) و 𐍆𐍂𐌰𐌹𐍄𐌰𐌽 (فْرایْتان: بلعیدن) گُتی، eten (خوردن) هلندی میانه، ѣсти (اِسْتی: خوردن) اسلاوی کهن شرقی، ѣсти / ⱑⱄⱅⰹ (اِسْتی: خوردن) و сънѣсти (سونِسْتی: قورت دادن، بلعیدن) اسلاوی کهن کلیسایی،
در زبانهای زندهی اروپایی از این بن چنین واژگانی برخاستهاند: edu (میخورم) و ėdžioti (گاز زدن) و ėdžiotis (درد، خوره) و eska (اشتها) و esti (بلعیدن) و ėdžia (یونجه) لیتوانیایی، est (خوردن) لاتویایی، essen (خوردن) آلمانی، comestible (ردهی خوراکی، عنصر غذایی؛ اوایل قرن نوزدهم) فرانسوی، eten (خوردن) هلندی، е́сці (یِسْتْسی: خوردن) بلاروسی، есть (یَسْتْیْ: خوردن) روسی، ї́сти (ییسْتی: خوردن) اوکراینی، ям (یَم: خوردن) بلغاری، ја́де (یادِه: خوردن) مقدونی، је̏сти/ јисти (یِتْسْتی/ ییتْسْتی: خوردن) صربی-کروآتی،
در زبان انگلیسی هم از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: eat (خوردن)، anodyne (داروی ضد درد؛ ۱۵۴۰م.)، comedo (لکههای سیاه بر پوست صورت)، prandial (مربوط به شام؛ ۱۸۹۰م.)، esculent (خوردنی، مغذی؛ ۱۶۲۰م.)، obese (چاق؛ ۱۶۵۰م.)، obesity (چاق)، itch (خاراندن؛ ۱۶۳۰م.)، edacious (تغذیه؛ ۱۷۳۶م.)، edible (خوردنی؛ ۱۵۹۰م.)، escarole (کاهو، سالاد کاهو؛ ۱۸۹۷م.)،
این بن ریشهی «*آس» را در زبانهای آریایی نتیجه داده که همان معنای خوردن را حمل میکند. این ریشه در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: 𒂊𒄑𒍝𒊍𒍣 (ایزّازی: خوردن) و 𒂊𒀉𒈪 (اِدیمی: میخورم) هیتی، 𒀀𒁺𒈾 (آدونا: خوردن) و 𒊍𒍝𒀸𒋾𒅖 (آزّاشْتیش: میخورد) و 𒊍𒌅𒌋𒉿𒊑 (آزْتوواری: خوراکها) لوویایی، 𒀀𒋫𒀀𒀭𒋾 (آتانْتی: خوردن) و 𒊍𒍣𒆠𒄿 (آزّیکی: غذا) پالائی، da (اَد: خوردن) و asAkrahk (کَهْرْکاسَه: کرکس، مرکب از: کَهرکَه: مرغ + آسَه: خوار) اوستایی، आश (آسَه: غذا) و आदयति (اَدَیَتی: خوردن) و پْراتَر-آسَه (صبحانه) و «سایَم-آسَه» (شام-آش: شام) و «اَسْنَتی» (خوردن) و «اَسَنَه» (خوراک) و «اَسْنَه» (گرسنه) و अत्रिन् /अत्र (اَتْرین/ اَتْرا: هیولا، عفریت، در اصل یعنی: بلعنده) و अत्र (اَتْرَه: خوراک) و «اَسوسَه» (پرخور) و अत्ति/ अत्तृ(اَتّی/ اَتّر: خورنده) و अदन (اَدَنَه: علوفه، خوراک) و «اَدْوَن» (خورنده) و अत्रि (اَتْری: پرخور، بلعنده) و अत्तव्य (اَتَّوْیَه: خوردنی، مغذی) و अद्मन् (اَدْمَن: یک وعده غذا) و अदक (اَدَکَه: تغذیه) و आदिन् (آدین: فرو بردن، بلع) و «اَدْمَسَد» (مگس؛ چون بر خوراک مینشیند) و मत्स्याद् (مَتْسْیاد: ماهی خوراکی) و मध्वद् (مَدْهْواد: عسلخوار، شهدخوار) و अद्य/ अन्न (اَدیَه/ اَنَّه: خوردنی، خوراکی) و «اَدمی» (میخورم)و अग्राद्वन् (اَگْرادْوَن: پیر مجلس، کسی که باید اول دست به غذا ببرد) سانسکریت، «آش» (غذا، خوراک) پهلوی، ուտեմ (اوتِم: خوردن، بلعیدن) و ուտիճ (اوتیچ: حشرات آفت) و ուտեստ (اوتِسْت: غذا، خوراک) ارمنی کهن، «سیدی» (خوراک) و «هْوَسی» (نوعی غذا) سکایی،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: «آش»، «آشپز»، «آشپزخانه»، «آشخوری»، «آشرشته»، «اَسْپَسْت» (یونجه: خوراک اسب) و «بَرغَسْت» (نوعی اسفناج، مرکب از: برغ: سیر آبی و -اَست: خوراکی)، «کرکس» (در اصل یعنی: مرغخوار)،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین واژگانی پدید آمدهاند: ուտել (اوتِل: خوردن) ارمنی، գրանտակեր (گْرانْتاکِر: وامگیرنده، در اصل یعنی: خورندهی grant) و բուսակեր (بوساکِر: گیاهخوار) و կերցնել (کِرْتْسْنِل: غذا دادن، تغذیه کردن) و ճաշկերույթ (چاشْکِرویْت: بزم، مهمانی شام) ارمنی، ha (میخورم) آلبانیایی، «آش» ترکی، аш (آش) باشکیری، «آش» عربی،
«آش» و مشتقاتش در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
مولانای بلخی:
«ضیف با همت چو ز آشی کم خورَد صاحب خوان آش بهتر آورد »
اوحدی مراغهای:
« آتش از مطبخ تو آشپزیست آفتابت به باغ رنگ رزیست »
شیخ جامی:
« آشپز گر پزد هریسه ز من گرددش گنج سیم کیسه ز من »